کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذوق
لغتنامه دهخدا
ذوق . [ ذَ ] (ع مص ) چشیدن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). ذَواق . مذاق . مذاقة. چاشنی گرفتن . || آزمودن مزه ٔ چیزی . امتحان طعم شیئی . || آزمودن . (زوزنی ) (دهار) (ادیب نطنزی ). || خوردن مقداری قلیل از چیزی . || (ا...
-
واژههای مشابه
-
عالم ذوق
لغتنامه دهخدا
عالم ذوق . [ ل َ م ِ ذَ / ذُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حالت شادمانی و خرمی . (ناظم الاطباء).
-
شوق ذوق
لغتنامه دهخدا
شوق ذوق . [ ش َ / شُو ذَ / ذُو ] (اِ مرکب ) خرسندی . خوشی . خواهش . آرزوی . رغبت . (ناظم الاطباء). رجوع به شوق و ذوق شود.
-
هم ذوق
لغتنامه دهخدا
هم ذوق . [ هََ ذَ / ذُو ] (ص مرکب ) هم سلیقه . (یادداشت مؤلف ). دو تن که علایق و تمایلات مشابه دارند. هم طبع.
-
ذوق زده
لغتنامه دهخدا
ذوق زده . [ ذَ / ذُو زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سخت شادان .
-
ذوق کردن
لغتنامه دهخدا
ذوق کردن . [ ذَ /ذُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام . سخت شادمانی نمودن . اظهار سرور و انبساط بسیار کردن : گر چه کردم ذوقها از آشنائیهای اوانتقام از من کشید آخر جدائیهای او.وحشی .
-
ذوق بخش
لغتنامه دهخدا
ذوق بخش . [ ذَ ب َ ] (نف مرکب ) شادی بخش : صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است وقت گل خوشباد کزوی وقت میخواران خوش است .حافظ.
-
مرده ذوق
لغتنامه دهخدا
مرده ذوق . [ م ُ دَ / دِ ذَ ] (ص مرکب ) آنکه حس ذوق او باطل باشد. (آنندراج ). بی ذوق . فاقد ذوق سلیم : ترسم که مرده ذوق شمارند خضر راجان دادنی ز شوق تو روزی هوس نکرد.ظهوری (آنندراج ).
-
اهل ذوق
لغتنامه دهخدا
اهل ذوق . [ اَ ل ِ ذَ / ذُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کسی که تجلیات وی از مقام روح و قلب به مقام نفس و قوای آن نازل شود چنان که آنها را بحس دریابد و با ذوق درک کند بلکه چنان از سیمای آنان هویدا گردد. (از تعریفات جرجانی ). و رجوع به حکمت الاشراق ص 15...
-
بی ذوق
لغتنامه دهخدا
بی ذوق . [ ذَ / ذُو ] (ص مرکب ) (از: بی + ذوق ) بی مزه .(ناظم الاطباء). || بی سلیقه . آنکه مابین خوبی و بدی فرق نگذارد. (ناظم الاطباء). آنکه قوه ٔ تمیز زیبائی و جمال ندارد. (یادداشت مؤلف ). آنکه نتواند زیبائیها را احساس کند. مقابل با ذوق : گر ذوق نی...
-
خوش ذوق
لغتنامه دهخدا
خوش ذوق . [ خوَش ْ / خُش ْ ذَ / ذُو ] (ص مرکب ) آنکه ذوق نیکو دارد. خوش سلیقه .
-
شوق و ذوق
لغتنامه دهخدا
شوق و ذوق . [ ش َ / شُو ق ُ ذَ / ذُو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شوق ذوق . خرسندی و خوشحالی .
-
ذوق زده شدن
لغتنامه دهخدا
ذوق زده شدن . [ ذَ / ذُو زَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت شادان شدن . در تداول عوام ، از دست بشدن انتظام عملی و فکری در مقابل حصول آرزوئی دیر دست رس . || از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن یا مردن .