کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوزنقهوجهی سهگوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ذوزنقة
لغتنامه دهخدا
ذوزنقة. [ زَ ن َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) (استخوان ...) یکی از استخوانهای هشتگانه ٔ مچ دست است که در ردیف دوم استخوانهای مچ (مجاور استخوانهای کف دست ) در طرف خارج محاذی اولین استخوان کف دست قرار دارد، این استخوان از پائین به استخوان اول و از بالا بزورقی وا...
-
ذوزنقة
لغتنامه دهخدا
ذوزنقة. [ زَ ن َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) نزد مهندسان شکلی است از اشکال منحرفه . و آن شکلی است که دارای دو ضلع متوازی و دو ضلعغیر متوازی باشد بنحوی که دو ضلع اخیر یک ضلعش عمودبر دو ضلع اول واقع شود و ذوزنقتین شکل منحرفی است که نبوده باشد یکی از دو ضلع غیرم...
-
ذوزنقه ای
لغتنامه دهخدا
ذوزنقه ای . [ زَ ن َ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب بذوزنقه . بشکل ذوزنقه . شبه ذوزنقه . ذوزنقه ای شکل .
-
جستوجو در متن
-
سه گوش
لغتنامه دهخدا
سه گوش . [ س ِ ] (اِ مرکب ) مثلث . (فرهنگستان ). مثلث و هر چیز که دارای سه زاویه باشد. (ناظم الاطباء).
-
سه کوهک
لغتنامه دهخدا
سه کوهک . [ س ِ هََ ] (اِ مرکب ) خار خسک و آن خاری باشد سه گوش . (برهان ). خارخسک . (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (الفاظ الادویه ). نام گیاهی است که هندش گو کهرو نامند. (آنندراج ). || شاخ و نهال . || هر چیز که سه گوش داشته باشد. (ناظم الاطباء).
-
خرع
لغتنامه دهخدا
خرع . [ خ َ رَ ] (ع اِ) داغی در گوش گوسپند که دو خط بدرازا در گوش آن داغ کنند تا گوش وی سه پاره گردد و پاره ٔ میانی بر جوف گوش آویزان شود. || نرمی مفاصل . || سستی در چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || تحیر. ...
-
سندانی
لغتنامه دهخدا
سندانی . [ س ِ ] (ص نسبی ) منسوب به سندان . || (اِ) یکی از استخوانهای سه گانه ٔ گوش میانی که آنرا سندان گوش نیز گویند.
-
لچکی
لغتنامه دهخدا
لچکی . [ ل َ چ َ ] (ص نسبی ) منسوب به لچک . سه گوش . مثلث شکل . جامه یا نقشی به صورت مثلث متساوی الاضلاع .
-
منزلی
لغتنامه دهخدا
منزلی . [ م َ زِ ] (ص نسبی ) منسوب به منزل . مربوط به خانه و سرای و بیت : پس صناعت تدبیر منزل که آن را حکمت منزلی خوانند، نظر باشد در حال این جماعت بر وجهی که مقتضی مصلحت عموم بود. (اخلاق ناصری ). حکمت عملی منشعب به سه شعبه است اول خلقی دوم منزلی سوم...
-
شلل گوش
لغتنامه دهخدا
شلل گوش . [ ش َ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سگ شکاری که موی بسیار بر گوش او رسته و گوشهایش فروآویخته باشد. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) : سه چیزت می برد غم از دل ریش اگر اهل دلی دست آر و مندیش سمند گورتاز و ...
-
گمان پذیر
لغتنامه دهخدا
گمان پذیر. [ گ ُپ َ ] (نف مرکب ) عذرپذیر. (از آنندراج ) : زآن سه نکته که گوش گیر شدش دل نازک گمان پذیر شدش .میرخسرو (از آنندراج ).
-
گوش
لغتنامه دهخدا
گوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرای سمع و حس سمع. (ناظم الاطباء). اوستا گئوشه ، پهلوی گوش ، پارسی باستان گئوشه ، هندی باستان...
-
وتد
لغتنامه دهخدا
وتد. [ وَ ت ِ ] (ع اِ) میخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تندی درون گوش یا پیش آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح علم عروض ). لفظ سه حرفی چون علی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). وَتَد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطب...
-
اذرء
لغتنامه دهخدا
اذرء. [ اَ رَءْ ] (ع ص ) مرد پیر. (منتهی الارب ). || مردی که موی پیش سر او سفید باشد. || سیاه و سپیدگوش . (تاج المصادر بیهقی ).- تیس اذرء ؛ تکه ٔ چپار. مؤنث : ذَرْآء.- فرس اذرء و جدی اذرء ؛ کذلک . (منتهی الارب ). ارقش الاذنین و سائره اسود. (صحاح الل...