کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوحیاتین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذوحیاتین
لغتنامه دهخدا
ذوحیاتین . [ ح َ ت َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) حیوان که گاه در آب و گاه در خشکی زید. چون غوک و بعض مارهای آبی و غیره . دوزیست .
-
جستوجو در متن
-
دوزیست
لغتنامه دهخدا
دوزیست . [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ذوحیاتین . (لغات فرهنگستان ).
-
دوزیستی
لغتنامه دهخدا
دوزیستی . [ دُ ] (حامص مرکب ) زندگی ذوحیاتین . (لغات فرهنگستان ) .
-
قورباغگان
لغتنامه دهخدا
قورباغگان . [ غ َ / غ ِ ] (اِ) ج ِ قورباغه . راسته ای از ذوحیاتین که فاقد دم هستند و وزغ ها را نیز شامل میشوند.غوکان . ضفادع . در برخی مآخذ کلمه ٔ قورباغگان مرادف با ذوحیاتین ها بکار رفته است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ذوالنشأتین
لغتنامه دهخدا
ذوالنشأتین . [ ذُن ْ ن َ اءَ ت َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) جانور که هم در خشکی و هم در آب زید. ذوحیاتین .
-
پرته
لغتنامه دهخدا
پرته . [ رُ ت ِ ] (اِ) نوعی از ذوحیاتین ، از خانواده ٔ پرتئیده که فاقد حس ّ بینائی است و مخصوص آبهای زیرزمینی کارنیول و دالماسی (واقع در یوگسلاوی ) میباشد.
-
ریگ زاده
لغتنامه دهخدا
ریگ زاده . [ دَ /دِ ] (اِ مرکب ) سقنقور. (ناظم الاطباء). ماهی سقنقور. (فرهنگ جهانگیری ). جانوری ذوحیاتین شبیه سوسمار. (از یادداشت مؤلف ). ماهیی است که در ریگ می رود، چنانکه ماهی در آب ، و گویند سقنقور است . (انجمن آرا) (ازبرهان ) (آنندراج ). رجوع به...
-
اسب آبی
لغتنامه دهخدا
اسب آبی . [ اَ ب ِ آ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جانوری چارپا و بزرگ جثه و ذوحیاتین ، از طایفه ٔ سطبرپوستان ، در سواحل رودهای افریقا و مصر علیا و سِنِگال . طول آن به 4 گز رسد و سر وی بزرگ و قوی است و اغلب در آب باشد. فرس النیل . فرس البحر. اسپ دریائی .
-
جانوران
لغتنامه دهخدا
جانوران . [ ن َ / ن ِ/ ن ْ وَ ] (اِ مرکب ) ج ِ جانور. جانداران . صاحبان جان . ذیروحان : و آدمیان را بفضل و منت خویش ... از دیگر جانوران ممیز گردانید. (کلیله و دمنه ).ای ملک جانوران رای تووی گهر تاجوران پای تو. نظامی .- جانوران آبزی ؛ حیوانات بحری و ...
-
دب
لغتنامه دهخدا
دب . [ دُب ب ] (ع اِ) خرس . (دهار) (منتهی الارب ).خرس نر. ج ، اَدُب . (مهذب الاسماء). ج ، دِباب . (مهذب الاسماء). ج ، اَدباب . دَبَبَة. (منتهی الارب ). حکیم مؤمن در تحفه آرد: بفارسی خرس و به ترکی آیو گویند ازسایر حیوانات محیل تر و شدیدالقوة و کثیرال...
-
سمندر
لغتنامه دهخدا
سمندر. [ س َ م َ دَ ] (اِ) از یونانی «سالامندرا» در فرانسوی نیز «سالامندر» به معنی فرشته ٔ موکل آتش و پنبه کوهی و حیوان معروف است . (از افادات علامه ٔ دهخدا) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام جانوری است که در آتش متکون میشود. گویند مانند موش بزرگی...
-
قورباغه
لغتنامه دهخدا
قورباغه . [غ َ / غ ِ ] (ترکی ، اِ) غورباغه . قُرباغه . قُرباقه . قورباغا. قوربغا. قوربغه . جانوری است از رده ٔ ذوحیاتین های بی دم که اندام های خلفیش بقدر کافی طویلند و موجب جهش حیوان در حرکت میباشند و بعلاوه حیوان در آب بوسیله ٔ آنها بخوبی شنا میکند....
-
چغز
لغتنامه دهخدا
چغز. [ چ َ] (اِ) غوک بود آن که در آب بانگ زند و فاض (؟) و بتازی غنجموس [ کذا ]گویندش . (فرهنگ اسدی چ اقبال ). غوک باشد یعنی وزغ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ).بمعنی غوک است که بزغ باشد. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ). نام جانوری است که آن را وزق و...