کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوب جزء به جزء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قابل ذوب
لغتنامه دهخدا
قابل ذوب . [ ب ِ ل ِ ذَ ] (ص مرکب ) گداختنی . آب شدنی .
-
جستوجو در متن
-
جزء
لغتنامه دهخدا
جزء. [ ج ُزْءْ ] (اِخ ) سدوسی . همان جرول سدوسی است . رجوع به جرول و الاصابة فی تمییزالصحابة شود.
-
حباب
لغتنامه دهخدا
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) جزء. صحابیست . رجوع به حباب بن جزء شود.
-
عم جزء
لغتنامه دهخدا
عم جزء. [ ع َم ْ م َ ج ُزْءْ ] (اِخ ) جزء سی ام ، یعنی قسمتی از قرآن کریم از سوره ٔ عم یتسائلون (سوره ٔ 78)تا پایان آن (سوره ٔ 114). این جزء معمولاً برای آموزانیدن اطفال نوشته یا چاپ میشد. رجوع به عَم ّ شود.
-
جزء
لغتنامه دهخدا
جزء. [ ج َزْءْ ] (اِخ ) ابن عمر. صحابیست . (از تاج العروس ).
-
جزء
لغتنامه دهخدا
جزء. [ ج ُزْءْ ] (اِخ ) ابن عامر. صحابیست . (از تاج العروس ).
-
جزء الذی لایتجزی
لغتنامه دهخدا
جزء الذی لایتجزی . [ ج ُ ئُل ْ ل َ لا ی َ ت َ ج َزْ زا ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) در اصطلاح جوهری است دارای وضع که در هیچیک از خارج و وهم و فرض و عقل قسمت پذیر نیست . و بعقیده ٔ متکلمان تمام اجسام از ترکیب این اجزاء حاصل میشوند. (از تعریفات جرجانی ). و...
-
جزء
لغتنامه دهخدا
جزء. [ ج ُزْءْ ] (اِخ ) ابن جزء. از مردم بلاد باهله است . رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 81 شود.
-
جزء
لغتنامه دهخدا
جزء. [ج ُزْءْ ] (اِخ ) باهلی . پسر جزٔبن جزء و یکی از مردان بلاد باهله است . رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 81 شود.
-
یک هشتم
لغتنامه دهخدا
یک هشتم . [ ی َ / ی ِ هََ ت ُ ] (اِ مرکب ) هشت یک . ثُمن . یک جزء از هشت جزء. رجوع به ثُمن و هشت یک شود.
-
جزء
لغتنامه دهخدا
جزء. [ ج ُزْءْ ] (اِخ ) ابن سهیل سلمی . از روات بود.در روایتی که ابن عساکر در تاریخ خود نقل کرده ذکر او آمده است . رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة شود.
-
جزء
لغتنامه دهخدا
جزء. [ ج ُزْءْ ] (اِخ ) ابن مالک . همان جرول بن مالک جحجبی است . وی از روات بود. رجوع به جرول بن مالک جحجبی و الاصابة فی تمییزالصحابة شود.
-
جزء
لغتنامه دهخدا
جزء. [ ج ُزْءْ ] (اِخ )ابن عباس . از روات بود. وی همان جرول بن عباس است . رجوع به جرول بن عباس و الاصابة فی تمییزالصحابة شود.
-
جزء
لغتنامه دهخدا
جزء. [ ج ُزْءْ] (اِخ ) عذری . از روات بود. وی همان جرول عذری است .رجوع به جرول عذری و الاصابة فی تمییزالصحابة شود.