کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوالقعده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ذوالقعدة
لغتنامه دهخدا
ذوالقعدة. [ ذُل ْ ق َ / ق ِ دَ ] (ع اِ مرکب ) یا ذوالقعدة الحرام نام ماه یازدهم از ماههای سال قمری عرب ، میان شوّال و ذوالحجة یکی از اشهر حرم و بدان ماه بسفر نمیشدند و از جنگ قعود میورزیدند. جمع آن ذوات القعدات و تثنیه ذواءالقعدة و ذواء القعدتین است ...
-
جستوجو در متن
-
قعدة
لغتنامه دهخدا
قعدة. [ ق ِ دَ ] (ع اِ) نوعی از نشست . || آنقدر از جای که قاعد گرفته باشد آن را. || فرزند پسین ، للذکر و الاثنی و الجمع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- ذوالقِعْدة ؛ لغتی است در ذوالقَعْدة. (اقرب الموارد). رجوع به ذوالقعدة شود.
-
ذوات القعدة
لغتنامه دهخدا
ذوات القعدة. [ ذَ تُل ْ ق َ دَ / ق ِ دَ ] (ع اِ مرکب ) ج ِ ذوالقعدة. ماه پس از شوال .
-
اشهر معلومات
لغتنامه دهخدا
اشهر معلومات . [ اَ هَُ رُن ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) ماههای دانسته شده (استخراج از قرآنست )، یعنی شوال و ذوالقعده و ده روز از اول ذوالحجه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 12): الحج اشهر معلومات (قرآن 197/2)؛ حج ماههای معلوم است . ماههای معروف و مشهور یعنی شوال...
-
سرد
لغتنامه دهخدا
سرد. [ س َ ] (ع اِ) زره . (غیاث اللغات ). اسم جامع است مر زره ها و حلقه ها را. (منتهی الارب ). نام جامعی است برای زره ها و دیگر حلقه ها چه آنها بهم پیوسته اند. از اینرو دو کناره ٔ هر حلقه را به میخ سوراخ می کنند گویند: جاؤا و علیهم السرد؛ یعنی حلقه ...
-
قعدة
لغتنامه دهخدا
قعدة. [ ق َ دَ ] (ع اِ) برای مره . (اقرب الموارد). || آنقدر از جای که قاعد گرفته باشد آن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : یرتفع [ نبات الزقوم ] نحو قعدة الانسان و اکثر و اقل . (ابن بیطار). رجوع به قِعْدة شود. || مَرکب انسان . (اقرب الموارد). || گس...
-
هم مادری
لغتنامه دهخدا
هم مادری . [ هََ دَ ] (ص مرکب ) هم مادر. دو تن که از یک مادر زاده اند : در منصف ذوالقعده ٔ سنه ٔ خمس وستمائه برادر هم مادری عجمشاه امیر زنگی و چند امیر غز به تخت اعلی پادشاه آمدند. (المضاف الی بدایعالازمان ص 41).
-
ربة
لغتنامه دهخدا
ربة. [ رُب ْ ب َ ] (ع اِمص ) فراخی زندگانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فراخی عیش . (ناظم الاطباء). || (اِ) شیره ، و آن اخص است از رُب ّ. ج ، رِباب . || نام جمادی الاَّخرة. || نام ذوالقعده . (منتهی الارب ). || (اِخ ) دو بت است عرب را. (یادداشت مر...
-
صفی
لغتنامه دهخدا
صفی . [ ص َ ] (اِخ ) خلیل بن ابی بکربن محمدبن صدیق مراغی ، فقیه حنبلی مقری . وی به سال پانصد و نود و اند متولد شد. از خرستانی و ابن ملاعب حدیث شنیدو بر موفق مقدسی فقه آموخت و قرائت بر ابن باسویه خواند و او آخرین کسی است که بر وی قرائت خواند و در قاهر...
-
شوال
لغتنامه دهخدا
شوال . [ ش َوْ وا ] (ع اِ) ماه عید فطر، سمی به لانه وافق ان الابل شالت فیه . ج ، شوالات ، شواویل . (منتهی الارب ). ماه بعد از رمضان و گاه برای اشاره ٔ به معنی وصفی الف و لام در اول آن می آید (الشوال ). (از اقرب الموارد). ماه عید فطر، وجه تسمیه آنکه د...
-
ذوالمجاز
لغتنامه دهخدا
ذوالمجاز. [ ذُل ْ م َ ] (اِخ ) نام بازارگاهی میان مجنة و مکة بمنا به یک فرسنگی عرفه از ناحیت کبکب و بعصر جاهلیت ، عرب مجاور مکه را در اوائل ذوالقعدة بدانجا بازاری بوده است . سمیت به لان اجازة الحاج کان فیها. و در حدیث ذوالمجازذکر شده است و گفته اند م...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمران بن حرب ، یا صالح بن عمران بن صالح بن عمران عبداﷲ، مکنی به ابی شعیب دعا. او بخاری الأصل است و از سعیدبن داود زنبری و ابونعیم فضل بن دکین و ابوغسان نهدی و سلیمان بن حرب و مسلم بن ابراهیم و عفان بن مسلم و عبیداﷲ عیشی و ح...
-
پناخسرو
لغتنامه دهخدا
پناخسرو. [ پ َ خ ُ رَ ] (اِخ ) پناه خسرو. فناخسرو معرّب آن است ، نام عضدالدوله ابو شجاع بن رکن الدوله امیر آل بویه که در پنجم ذوالقعده سال 324 هَ . ق . (24 سپتامبر 936 م .) در اصفهان متولد شد و در هشتم شوال سال 372 (26 مارس 983) در بغدادوفات کرد نام ...
-
صنیع حضرت
لغتنامه دهخدا
صنیع حضرت . [ص َ ع ِ ح َ رَ ] (اِخ ) از کسانی بود که در مبارزه ٔ مشروطیت پیوسته دولتیان را یاری میداد و جمعی از اوباشان را فراهم آورده بمجلس می تاخت . کسروی نویسد: روز بیست و سوم آذر (1286 نهم ذوالقعده ٔ 1326 هَ . ق .) گروهی از بی سر و سامان (های ) چ...