کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوالشری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذوالشری
لغتنامه دهخدا
ذوالشری . [ ذُش ْ ش ِرْی ْ ] (اِخ ) نام بتی است قبیله ٔ دوس را و حمی ذی الشری محلی نزدیک مکه است و عمربن ابی ربیعة نام آن در شعر آورده است : قربتنی الی قریبة عین یوم ذی الشری و الهوی مستعاراولدی الیوم ما نأبت ِ طویلاو اللیالی اذا دنوت قصارا.و آن را ...
-
جستوجو در متن
-
ذوالشراء
لغتنامه دهخدا
ذوالشراء. [ ذُش ْ ش َ ] (اِخ ) نام بتی بنودوس را. || نام بتی بنوالحارث ابن یشکر ازد را. (المرصع). و دیگر لغویین ذوالشری ، بالمقصورة آورده اند.
-
شری
لغتنامه دهخدا
شری . [ ش َ را ] (ع اِ) بثورات ریزه ٔ سرخ که بر بدن آدمی برآید و به فارسی مخملک گویند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (بحر الجواهر). دلم (به فارسی ). (بحر الجواهر). نقطه های سرخ پرخارش که بر جلد بدن پدید آید. (غیاث اللغات ). آبله ریزه ٔ سرخ حکاک...
-
بت
لغتنامه دهخدا
بت . [ ب ُ ] (اِ)آن تندیس که به صور گوناگون سازند و بجای خدای پرستش کنند. مجسمه که برای پرستش ساخته میشود. (فرهنگ نظام ). وَثَن . (منتهی الارب ). صنم . (ترجمان القرآن ). معبود و مسجود کافران باشد که ازسنگ و چوب آن را تراشند و به تازی صنم خوانند. (آنن...