کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذهول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذهول
لغتنامه دهخدا
ذهول . [ ذُ ] (ع مص ) مشغول شدن . (زوزنی ) (دهار). || مشغول کردن . (زوزنی ). || فراموشی . فراموش کردن . (منتهی الارب ). غافل شدن . (منتهی الارب ). و رجوع به کلمه ٔ «نسیان ». در کشاف اصطلاحات الفنون شود : از غلط ایمن شوند و از ذهول بانگ مه غالب شود بر...
-
واژههای همآوا
-
ذحول
لغتنامه دهخدا
ذحول . [ ذُ ] (ع اِ) ج ِ ذحل . کینه ها. دشمنی ها.
-
زحول
لغتنامه دهخدا
زحول . [ زَ ] (ع ص ) شتری است که وقتی آمد بحوض ، پس رائد برویش زند پس کفل بگرداند، و زایل نمیشود بیکسوی تا این که آید بحوض . (از ترجمه ٔ قاموس ) (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || دور: عقبة زحول ؛ پشته ٔ دور و بلند. (منتهی الارب ). ...
-
زحول
لغتنامه دهخدا
زحول . [ زُ ] (ع مص ) دور شدن . (المصادر زوزنی چ تقی بینش ص 255) (کنزاللغة) (تاج المصادر بیهقی ) (از تاج العروس ). یکسوی شدن از جایی . (از ترجمه ٔ قاموس ). دور گردیدن از جای خود و یکسو شدن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || از جای خود لغزیدن و افتادن...
-
ضهول
لغتنامه دهخدا
ضهول . [ ض َ ] (ع ص ) شترمرغ سپید. (منتهی الارب ). || چاه اندک آب . (مهذب الاسماء) (منتخب اللغات ). چاه کم آب . || گوسفند یا ناقه ٔ کم شیر. ج ، ضُهُل . (منتهی الارب ).
-
ضهول
لغتنامه دهخدا
ضهول . [ ض ُ ](ع مص ) گرد آمدن شیر. (منتهی الارب ). || کم شیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || اندک اندک فراهم آمدن چیز. (منتهی الارب ).
-
ضحول
لغتنامه دهخدا
ضحول . [ ض ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضَحل . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ذهولت
لغتنامه دهخدا
ذهولت . [ ذُ ل َ ] (ع مص ) ذهول .
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذَ ] (ع مص ) مشغول بکردن . (تاج المصادربیهقی ).ذهول . غافل شدن . فراموش کردن . فراموش کردن از روی ناپروائی . || گذاشتن کسی را بر عهد سابق .
-
ذاهل
لغتنامه دهخدا
ذاهل . [ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذهول . غافل . بی پروا. فراموش کرده : و وقوع حوادث که در زمان متقدم بوده باشد غافل و ذاهل مانند. (جامع التواریخ رشیدی ).یکزمان زین قبله گر ذاهل شوی سخره ٔ هر قبله ٔ باطل شوی .مولوی .
-
حضور
لغتنامه دهخدا
حضور.[ ح ُ ] (ع مص ) حاضر آمدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). حاضر شدن . نقیض غیبت . (آنندراج ). شهود. مشهد .- حضور بهم رسانیدن ؛ حضور داشتن .- حضور داشتن ؛ بودن در جایی . شرکت کردن در مجلسی .- حضور یافتن ؛ حاضر شدن .- ...
-
پروا
لغتنامه دهخدا
پروا. [ پ َرْ ] (اِ) محابا. باک . رهب . روع . مخافت . فَزَع . مهابت . بیم . ترس . هراس . رعب . خوف . جبن . وَجل : جوان و شوخ و فراموشکار و ناپرواست زمان زمان ز من خسته اش که یاد دهد. امیرخسرو.سرّ این نکته مگر شمع برآرد بزبان ورنه پروانه ندارد بسخن پر...
-
غول
لغتنامه دهخدا
غول . (ع اِ) هلاک .(منتهی الارب ) (آنندراج ). هلکة. (اقرب الموارد). || بلا و سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). داهیه . (اقرب الموارد). || دیو بیابانی که از راه فریبد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سعلاة. ج ، اَغوال ،غیلان . (اقرب الموارد). کندو. (مقدمة ...