کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذهن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذهن
لغتنامه دهخدا
ذهن . [ ذِ ] (ع اِ) فهم . دانست . عقل . دریافت . (منتهی الارب ). هوش . (قاضیخان بدر محمد دهار). خرد. زیرکی . فهم . (منتهی الارب ). تیزی خاطر. (منتهی الارب ). یاد و هوش . قوت درک . قوه ٔ مستعده ٔ اکتساب حدود و آراء. فهمیدگی . (غیاث ). قدرت مدرکه . (غی...
-
ذهن
لغتنامه دهخدا
ذهن . [ ذِ / ذَ هََ ] (ع مص ) ذهننی عنه ؛ فراموش گردانید مرا از آن . || غالب آمدن کسی را در تیزی خاطر و حفظ قلب . (منتهی الارب ). و جرجانی در تعریفات گوید: قوة للنفس تشمل الحواس الظاهرة و الباطنة، معدة لاکتساب العلوم . و باز گوید: هو الاستعداد لادراک...
-
ذهن
لغتنامه دهخدا
ذهن . [ ذُ ] (اِخ ) ابن کعب . بطنی است از مذحج .
-
واژههای مشابه
-
صفاء ذهن
لغتنامه دهخدا
صفاء ذهن . [ ص َ ءِ ذِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت است از استعداد نفس آدمی برای استخراج امر مطلوب . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (تعریفات جرجانی ). و رجوع به صفای ذهن شود.
-
صفای ذهن
لغتنامه دهخدا
صفای ذهن . [ ص َ ی ِ ذِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیزی خاطر. صافی اندیشه . استعداد نفس آدمی برای استخراج امر مطلوب . مؤلف نفائس الفنون آرد: نوع سوم از انواع هفتگانه که در تحت جنس حکمت است و آن عبارت از این است که نفس را استعداد استخراج مطلوب بی اضط...
-
واژههای همآوا
-
زحن
لغتنامه دهخدا
زحن . [ زَ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا و همچنین است زُحَن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
زحن
لغتنامه دهخدا
زحن . [ زَ ] (ع مص ) درنگ کردن . (از منتهی الارب ) (از ترجمه ٔ قاموس ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) . کندی کردن . ابطاء. (از اقرب الموارد). کاری را بکندی انجام دادن .(از متن اللغة) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || حرکت . ازهری گوید: زحن و زحل یک...
-
زحن
لغتنامه دهخدا
زحن . [ زَ ح َ ] (ع مص ) دگرگون شدن (حالت ) چهره از اندوه یابیماری . (از تاج العروس از لسان ) (از متن اللغة).
-
زحن
لغتنامه دهخدا
زحن . [ زُ ح َ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ترجمه ٔ قاموس ) (آنندراج ). مرد کوتاه و شکم بر آمده . مؤنث آن زحنة است .(از متن اللغة) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
-
ضحن
لغتنامه دهخدا
ضحن . [ ض َ ](اِخ ) شهری است در دیار سلیم بنزدیکی وادی بیضان ، وآن را به صاد مهملة نیز گفته اند. (معجم البلدان ).
-
ضحن
لغتنامه دهخدا
ضحن . [ ض َ ح َ ] (اِخ ) شهری است . مجدالدین می گوید که از ابن سیده است و ابن سیده بیت ابن مقبل را که جوهری در «ض ج ن » آورده ، شاهد آورده است ، پس یکی از این دو تصحیف باشد. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
صفاءالذهن
لغتنامه دهخدا
صفاءالذهن . [ ص َ ئُذْ ذِ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به صفاء ذهن و صفای ذهن شود.