کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذنوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذنوب
لغتنامه دهخدا
ذنوب . [ ذَ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر عبیدبن الأبرص و جز آن . و درمعجم البلدان آمده است . نام موضعی است . عبید گوید:اقفر من اهله ملحوب فالقطبیات فالذّنوب .و بشربن ابی خازم گوید:ای المنازل بعد الحی ّ تعترف أم هل صِباک و قد حکمت مطرّف کانها بعد عهد...
-
ذنوب
لغتنامه دهخدا
ذنوب . [ ذَ ] (ع اِ) دلو پُر.
-
ذنوب
لغتنامه دهخدا
ذنوب . [ ذَ ] (ع ص ، اِ) اسب درازدم بسیارموی . سطبردم . سطبردنبال . درازدم . که دم پرموی و سطبر دارد. فرس ذنوب ؛ اسپ خوش دُم . || روز بسیارشرّ. || دلو، یا دلو پرآب ، یا دلوی که در آن آب باشد یا دلوی که آبش قریب پری آن بود. || دلو بزرگ . || دلو یک گوش...
-
ذنوب
لغتنامه دهخدا
ذنوب . [ذُ ] (ع اِ) ج ِ ذَنب . گناهان . غفارالذنوب ؛ بخشنده ٔ گناهان . یکی از اسماء صفات خدای تعالی . جج ، ذنوبات .
-
واژههای همآوا
-
زنوب
لغتنامه دهخدا
زنوب . [زِ نُب ْ ] (اِخ ) ملکه ٔ سوریه (پالمیر) و همسر اذینه امیر عرب که بر سوریه و قسمت عمده ٔ ایالات رومی آسیای قدامی تسلط داشت و از طرف قیصر روم به لقب امپراتوری نائل شده بود. زنوب یا زنوبی یا زنوبیا یا بث زبینه ، پس از قتل شوی خود به اتفاق پسرش ز...
-
جستوجو در متن
-
ذناب
لغتنامه دهخدا
ذناب . [ ذِ ] (ع اِ) ج ِ ذَنوب و ذُنابَة.
-
ذنائب
لغتنامه دهخدا
ذنائب . [ ذَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ذَنوب و ذِناب .
-
ذنوبات
لغتنامه دهخدا
ذنوبات . [ ذُ ] (ع اِ) ج ِ ذنوب . جج ِ ذَنب .
-
اذنبة
لغتنامه دهخدا
اذنبة. [ اَ ن ِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ ذَنوب .
-
ستارالعیوب
لغتنامه دهخدا
ستارالعیوب . [ س َت ْ تا رُل ْ ع ُ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی : یا کریم العفو ستارالعیوب انتقام از ما مکش اندر ذنوب . مولوی .و رجوع به سَتّار شود.
-
ارتکاب
لغتنامه دهخدا
ارتکاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کردن (گناه ، معصیت ). ورزیدن گناه و آنچه بدان ماند. گناه و آنچ بدان ماند کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گناه و آنچه بدان ماند بکردن . (زوزنی ): ارتکاب ذنوب ؛ اتیان ذنوب . دستگیری حین ارتکاب . || پیوسته بودن در گناه و غیره . ...
-
درازدنبال
لغتنامه دهخدا
درازدنبال . [ دِ دُم ْ ] (ص مرکب ) درازدنب . درازدم . آنکه یا آنچه دنبالی دراز دارد. ذَیّال . (یادداشت مرحوم دهخدا): ذَنوب ؛ اسب درازدنبال . (السامی فی الاسامی ). || (اِ مرکب ) گاو. (برهان ) (آنندراج ). || گاومیش . (برهان ) (آنندراج ) : بعضی سوار بود...
-
اتیان
لغتنامه دهخدا
اتیان . [ اِت ْ ] (ع مص ) آمدن . (زوزنی ). || آرمیدن با زن . || بودن . || آوردن .- اتیان بمثل ؛ نظیر و شبیه آوردن چیزی را. || کردن کاری را : به ترک شر و به اتیان خیر دارم امرهمه مخالف امر است ترک و اتیانم . سوزنی . || هلاک کردن . || نزدیک رسیدن بلا ...