کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذقن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذقن
لغتنامه دهخدا
ذقن . [ ذَ ] (ع مص ) زدن بر گردن کسی . یا زدن بر زنخ کسی . بر زنخدان زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || ذقن علی یده و ذقن علی عصاه ؛ نهاد زنخ خویش را بر دست خود.نهاد زنخ خود را بر چوبدست . || به عصا زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بر حلق زدن .
-
ذقن
لغتنامه دهخدا
ذقن . [ ذَ ق َ ] (ع اِ) (ظاهراً معرب زنخ ) زنخ . (دهار) (مهذب الاسماء). چانه . زنخدان : گفتم گل است یا سمن است آن رخ و ذقن گفتا یکی شکفته گل است و یکی سمن . فرخی .دی بسلام آمد نزدیک من ماه من آن لعبت سیمین ذقن .فرخی .نرگس تازه چو چاه ذقنی شد بمثل گر ...
-
ذقن
لغتنامه دهخدا
ذقن . [ ذَ ق َ ] (ع مص )ذقنت الدلو؛ کژلب گردید دلو آنگاه که دوختی آنرا.
-
ذقن
لغتنامه دهخدا
ذقن . [ ذِ ] (ع اِ) شیخ الهم ّ. پیر فانی . پیر سالخورده .
-
ذقن
لغتنامه دهخدا
ذقن . [ ذُ ] (ع اِ) ج ِ اَذقن و ذقناء.
-
واژههای مشابه
-
ذقن الباشا
لغتنامه دهخدا
ذقن الباشا. [ ذَ ق َ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) نامی است که عربهای معاصر به ابریشم دهند. و باشا معرّب پاشاست .
-
ذقن الشیبة
لغتنامه دهخدا
ذقن الشیبة. [ ذَ ق َ نُش ْ ش َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که آن را ذنب الثور نیز نامند. (اقرب الموارد).
-
ذقن الشیخ
لغتنامه دهخدا
ذقن الشیخ . [ ذَ ق َ نُش ْ ش َ ] (ع اِ) افسنطین . رجوع به افسنطین شود.
-
سیم ذقن
لغتنامه دهخدا
سیم ذقن . [ ذَ ق َ ] (ص مرکب ) مرادف سیمین ْذَقَن . که زنخ او چون سیم سپید بود.
-
سیمین ذقن
لغتنامه دهخدا
سیمین ذقن . [ ذَ ق َ ] (ص مرکب ) آنکه ذقن وی سپید باشد. که زنخ او در سپیدی نقره را ماند : می بیجاده گون خواهد بت سیمین ذقن خواندبتی خواند که او را باغ شاخ نسترن خواند. فرخی .بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری شادی زهره جبینان خور و سیمین ذقنان . حافظ.ر...
-
چاه ذقن
لغتنامه دهخدا
چاه ذقن . [ هَِ ذَ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چاه زنخ و چاه زنخدان و چاه غبغب . (آنندراج ). چاه زنخ و چاه زنخدان . (فرهنگ نظام ). کنایه از گوی خرد که در زنخدان و غبغب خوبان میباشد.(آنندراج ). مجازاً گود کوچکی که در چانه ٔ کسی باشد.(فرهنگ نظام ). ...
-
واژههای همآوا
-
زغن
لغتنامه دهخدا
زغن . [ زَ غ َ ] (اِ) پند. خاد. غلیواج . زاغ گوشت ربای . مرغ گوشت ربای . (از لغت فرس چ اقبال ص 361). گوشت ربا و غلیواج باشد... (از برهان ). بمعنی غلیواج است ... به عربی غداف گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). غلیواج و گنجشک سیاه . (ناظم الاطباء). بعضی گف...
-
زقن
لغتنامه دهخدا
زقن . [ زَ ] (ع مص ) برداشتن بار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).