کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذروف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذروف
لغتنامه دهخدا
ذروف . [ ذُ ] (ع مص ) ذرف . ذَرفان ذریف . تذراف . اشک ازچشم رفتن . روان گردیدن سرشک . رفتن اشک و جز آن . (زوزنی ). دویدن و بردویدن چیزی روان چون اشک و جز آن .
-
واژههای همآوا
-
ظروف
لغتنامه دهخدا
ظروف . [ ظُ ] (ع اِ) ج ِ ظَرف : و چندان نثارها و هدیه ها و ظروف و ستور آورده بودند که از حد و اندازه بگذشت . (تاریخ بیهقی ).|| (ص ، اِ) ج ِ ظریف . رجوع به ظریف شود.
-
زروف
لغتنامه دهخدا
زروف . [ زَ ] (ع ص ) ناقه ٔشتاب رو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).ماده شتر شتاب رو. یقال : ناقة زروف . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ذریف
لغتنامه دهخدا
ذریف . [ ذَ ] (ع مص ) ذرف . ذروف . ذرفان . تذراف . رجوع به ذروف شود. || (اِ) اشک روان .
-
ذرف
لغتنامه دهخدا
ذرف . [ ذَ ] (ع مص ) ذُرفان . ذُروفان . ذروف . ذَریف . تِذراف . روان گردیدن سرشک . بردویدن اشک . رفتن اشک از چشم . رفتن اشک و جز آن . (زوزنی ). ذرفت عینیه ؛ روان شد اشک چشم او. || روان کردن : ذرفت العین دمعها؛ روان کرد چشم اشک خود را. || جاری و روان ...