کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذره بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ذره پرور
لغتنامه دهخدا
ذره پرور. [ ذَرْ رَ / رِ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) تربیت کننده ٔ ذرّه . مجازاً، مربّی زیردستان و برکشنده ٔ آنان .
-
ذره پروری
لغتنامه دهخدا
ذره پروری . [ ذَرْ رَ /رِ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) چگونگی و عمل ذرّه پرور.
-
جستوجو در متن
-
بین
لغتنامه دهخدا
بین . (نف ) (ماده ٔ مضارع از «دیدن »، بینیدن ) مخفف بیننده . بیننده و نگرنده ، و این هرگزبه تنهائی استعمال نمیشود و همیشه به آخر اسم ملحق میگردد مانند چشم حق بین و دیده ٔ حقیقت بین یعنی چشمی که راستی و حقیقت چیزی را مشاهده میکند و نیز جهان بین و خرده...
-
خورده بین
لغتنامه دهخدا
خورده بین . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ص مرکب ) نکته سنج . باریک بین . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). || دانا. (شرفنامه ٔ منیری ). || عیب جوی . (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ). || (اِ مرکب ) آلتی از ابصار که هر چیز کوچکی بواسطه ٔ آن خ...
-
نامسلح
لغتنامه دهخدا
نامسلح . [ م ُ س َل ْ ل َ ] (ص مرکب ) که سلاح ندارد. بی سلاح . که اسلحه ٔ حرب با خود همراه ندارد. || ناساخته . نابسیجیده . نامجهز.- چشم نامسلح ؛ بی عینک . بی ذره بین . بی دوربین .
-
نقطه جو
لغتنامه دهخدا
نقطه جو. [ ن ُ طَ / طِ ] (نف مرکب ) نقطه بین . دقیق . باریک اندیش . موهوم طلب : با وهم نقطه جو دهنت گفت درگذرکآن ذره ایم ما که نیائیم در شمار.لنبانی .
-
فرمل
لغتنامه دهخدا
فرمل . [ ف ُ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ای شیمیایی است که برای رنگ آمیزی اجزای یاخته های گیاهی و حیوانی به منظور مطالعه ٔ آنها در زیر ذره بین به کار میرود. رجوع به گیاه شناسی حبیب اﷲ ثابتی ص 96 ونیز رجوع به جانورشناسی مصطفی فاطمی ج 1 ص 8 شود.
-
میکرسکپ
لغتنامه دهخدا
میکرسکپ . [ رُ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) ریزبین . (لغات فرهنگستان ). ذره بین . (یادداشت مؤلف ). اسبابی که برای دیدن اشیاء فوق العاده ریزه که رؤیت آنها با چشم ممکن نیست بکار رود. دستگاهی جهت رؤیت ذرات ریزی که دیدن آنها با چشم طبیعی میسر نیست و آن از دو ...
-
خرده دان
لغتنامه دهخدا
خرده دان . [ خ ُ دَ / دِ ] (نف مرکب )مردم صاحب عقل و دانا و آنکه بهمه چیز برسد از کلیات و جزئیات . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : دل خرد مرا غمان بزرگ از بزرگان خرده دان برخاست . خاقانی .این دو طفل هندو اندر مهد چشم بر بزرگ خرده دان خواهم فشاند. خاقان...
-
گوله بار
لغتنامه دهخدا
گوله بار. [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) در آنندراج و چراغ هدایت این ترکیب آمده است به معنی بار گران که بر پشت بردارند. (آنندراج ). بار سنگین که بر پشت بردارند. (چراغ هدایت ) و شواهد ذیل را نیز آورده است : نه خم از گوله بار رنج عشقم به دست خود کلید گنج عشق...
-
عینک
لغتنامه دهخدا
عینک . [ ع َ / ع ِ ن َ ] (اِ مرکب ) چیزی بود که از بلور و شیشه سازند و پیش چشم گذارند. (آنندراج ). آلت ابصار که از قطعه های بلور محدب و یا مقعر ساخته شده بنحوی که مرئیات دوررا به اعانت آن بخوبی میتوان تشخیص داد. (ناظم الاطباء). آلتی مرکب از قطعات بلو...
-
قطمیر
لغتنامه دهخدا
قطمیر. [ ق ِ ] (ع اِ) شکاف هسته ٔ خرما، و پوست آن ، و پوستک دانه ٔ خرما که میان دانه و خرما باشد، یا نکته ٔ سپید بر پشت دانه که خرما از وی روید. (منتهی الارب ). شق النواة، و قیل القشرة التی علیها، و قیل القشرة الرقیقة بین النواة و التمره ، وقیل النکت...
-
شهر فرنگ
لغتنامه دهخدا
شهر فرنگ . [ ش َ رِ ف َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی سرگرمی کودکانه و آن چنانست که مقداری تصویرهای گوناگون را طوماروار به یکدیگر چسبانند و دو سر آن طومار رابه دو چوب یا دو نورد بندند و محور را گرد خود گردانند، تصویرها از محوری بگشاید و گرد محور...
-
اشم
لغتنامه دهخدا
اشم . [ اَ ش َم م ] (ع ص ) مرد بلندبینی . (منتهی الارب ) (مجمل اللغة) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). ج ، شُم ّ. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). کعب گوید: شم العرانین أبطال لباسهم . (تاج العروس ). رجوع به شُم ّ شود....
-
ذوالوجهین
لغتنامه دهخدا
ذوالوجهین . [ ذُل ْ وَ هََ ] (ع ص مرکب ) منافق . خداوندنفاق . دوروی : فقال له الاحنف امسک علیک فأن ذا الوجهین خلیق ان لایکون عنداﷲ وجیهاً. (ابن خلکان . چ فرهاد میرزا ص 250 شش سطر به آخر مانده ). || (اصطلاح بدیع) چنان باشد که کلام مشتمل بر دو نوع از ...