کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذبل
لغتنامه دهخدا
ذبل . [ ذَ ] (اِخ ) نام کوهی است .
-
ذبل
لغتنامه دهخدا
ذبل . [ ذَ ] (ع مص ) پژمرده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پژمردن . پژمریدن . ذبول . پژمریدن نبات . || خوشیده پوست شدن . (منتهی الارب ). || باریک میان شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || لاغر شدن اسب . لاغر و باریک شدن اسب . (منتهی الارب ). خشک پوست...
-
ذبل
لغتنامه دهخدا
ذبل . [ ذَ ب َ ] (ع اِ) پوست باخه ٔ دریائی یا برّی یا گوش ماهی یا استخوان پشت دابه ٔ دریائی که از آن دست برنجن و شانه ها سازند و خاصیتش آن است که شانه کردن با آن رشگ (یعنی ) بیضه ٔ شبش و سبوسه ٔ سر را زایل گرداند. (منتهی الارب ). و در لغت نامه های مت...
-
ذبل
لغتنامه دهخدا
ذبل . [ ذِ ] (ع اِ) بی فرزندی زن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). ذِبل ٌ ذبیل ؛ ای ثکل ثاکل مبالغه است .
-
ذبل
لغتنامه دهخدا
ذبل . [ ذُ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذابل .
-
ذبل
لغتنامه دهخدا
ذبل . [ ذُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذابل .
-
واژههای همآوا
-
زبل
لغتنامه دهخدا
زبل . [ زَ ] (ع اِ) حقیبه . (تاج العروس ).
-
زبل
لغتنامه دهخدا
زبل . [ زَ ] (ع مص ) اصلاح کشت با زِبل و مانند آن . و صریح مصباح آن است که از باب قعد و هم در آن کتاب زبول را مصدر دیگر این فعل یاد کرده است . (اقرب الموارد). زبل اصلاح زمین است بوسیله ٔ سرگین . (از نهایه ٔ ابن اثیر). سرگین افکندن بر زمین برای اصلاح ...
-
زبل
لغتنامه دهخدا
زبل . [ زِ ] (ع اِ) سرگین .(اقرب الموارد) (دهار) (متن اللغة) (بحر الجواهر). سرگین اسب و غیره . (غیاث اللغات ). زبل سرگین (سرجین ). و در حدیث عمر است که زنی ناشزه را بفرمود تا در زبلدان زندانی کنند. (از نهایه ابن اثیر). زبل و زبیل سرگین است و مزبله جا...
-
زبل
لغتنامه دهخدا
زبل . [ زِ ] (ع اِ) سماد (کود). (متن اللغة) کود حیوانی . کودهایی که ازمدفوع حیوانات یا دیگر فضولات آنها و یا از خون و استخوان آنها تهیه شود. ابوعلی بن سینا گوید: ماهیت زبلها در اثر اختلاف انواع حیوانات مختلف است بلکه یک حیوان خاص نیز با اختلاف حالات ...
-
زبل
لغتنامه دهخدا
زبل . [ زُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ زبیل «سرگین »، جمع دیگر زبیل زُبلان است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (متن اللغة) (المعجم الوسیط). || ج ِ زبیل به معنی زنبیل . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ِ زبیل بمعنی کدوی خشک میان تهی که زنان در وی پنبه نهند. (منت...
-
جستوجو در متن
-
مذبول
لغتنامه دهخدا
مذبول . [ م َ ] (ع ص ) خشک شده .فسرده شده . پژمرده گشته . درهم کشیده شده . (ناظم الاطباء).نعت مفعولی است از ذبل و ذبول . رجوع به ذبول شود.
-
مذوی
لغتنامه دهخدا
مذوی . [ م ُذْ ] (ع ص ) گرما که پژمراند تره را. (آنندراج ). ذوی النبت ، ذبل : و اذواه الحر، أذبله . (متن اللغة). نعت است از اذواء.