کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذاری
لغتنامه دهخدا
ذاری ٔ. [ رِءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذرء. آفریننده . (مهذب الاسماء). خالق . نامی از نامهای خدای تعالی .
-
واژههای همآوا
-
ظاری
لغتنامه دهخدا
ظاری . (ع ص ) گزنده . عاض .
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری . (اِخ ) از شعرای قرن نهم هجری است . میرعلی شیر نوائی آرد: مولانا زاری از خوش طبعان تازه است و این مطلع از اوست :چو سیل اشک ز چشم پرآب می آیددو دیده بر سر آن چون حباب می آید. (ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 88).ورجوع به ص 262 آن کتاب شود.
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری . (اِخ ) تخلص شاعری است از مملکت عثمانی اهل استامبول . این شاعر که گاه سوزنی نیز نامیده میشود بسیار عیاش بودو در 960 هَ . ق . درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری . (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. 28هزارگزی شمال باختری اسفراین ، 12هزارگزی باختر راه بجنورد به اسفراین . منطقه ای گرمسیر، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و زیره است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری . (اِخ ) شاعرعثمانی معاصر سلطان بایزیدخان است . وی اهل اسکوب بوده و بترکی غزل میگفته است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری . (اِخ ) شاعری است از عثمانی ، از مردم توقات و آشنا بعلوم ریاضی . چندی کاتب دیوان شهزاده مصطفی عثمانی بود و مدتی نیز ناپدید گردید. اشعاری بترکی از وی نقل شده است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری . (اِخ ) شاعری است شیرازی که شعرهائی پرسوز میسروده و این بیت از او است :ز آتش عشق نه تنها جگرم میسوزدبس که بگریسته ام چشم ترم میسوزد.(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری . (اِخ ) لقب ابراهیم بازرگان است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). وی از اعیان و متمولین بود و سلفی او را منسوب به زاره ٔ طرابلس دانسته است . (از معجم البلدان ). و رجوع به زاره شود.
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری . (اِخ ) محمد قاسم مشهدی شاعر. تقی الدین کاشی آرد: اصل وی از شیراز و تربیت یافته ٔ اصفهان است . وی بمزید مکنت و ثروت و کثرت مال از مرتبه ٔ شعرا تجاوز نموده و در آخر حال ابواب مخالطت بر روی خود بسته و همواره همت بر داد و ستد اجناس و نقود و تحصیل ...
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری . (اِخ ) یحیی بن خزیمة و منسوب به زار اشتیخن است . وی از عبداﷲبن عبدالرحمن سمرقندی علم حدیث فراگرفته و از طیب بن محمدبن حشویه سمرقندی روایت کند. (از معجم البلدان ) (تاج العروس ). و در تاج العروس آمده : زاری برطبق ضبط ابن حجر است بنقل از ادریسی ....
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری . (اِخ )میرسید فرزند قاضی محمد، از ادبا و شعرای قرن دهم هجری است . مؤلف مجمع الخواص آرد: سید پسر قاضی محمد مشهور است . با وجود حسب و نسب چنان لاابالی و بیقید است که شرح نتوان کرد. مردی است بنیکی ذات و صفات آراسته . فن موسیقی را خوب میداند و در ...
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری . (حامص ) (از: زار + ی مصدری ). و رجوع به اسم مصدر تألیف دکتر معین ص 69 شود. گریه و اندوه و غم . (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع) (آنندراج ) : مستی مکن که نشنود او مستی زاری مکن که نشود او زاری . رودکی .شو تا قیامت آید زاری کن کی رفته رابزاری ...
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری .(ع ص ) عتاب کننده . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || تهمت زننده . عیب گیرنده . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : یا ایها الزاری علی عمرقد قلت فیه غیر ما تعلم .کعب اشقری (از تاج العروس ) (اقرب الموارد).