کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ذات الاصاد
لغتنامه دهخدا
ذات الاصاد. [ تُل ْ اِ ] (اِخ ) موضعی است از سرزمین شَرّبة، ردهه و قلتی یعنی مغاکی در کوه که آب در وی گرد آید، به دیار عبس میان هضب القلیب . و سباق میان داحس (اسب قیس بن زهیرالعبسی ) و غبراء (اسب حذیفةبن بدر الفزاری ) بدین جای بود و چون اسب قیس را بد...
-
ذات الاصبع
لغتنامه دهخدا
ذات الاصبع. [ تُل ْ اِ ب َ ] (اِخ ) رضیمه ای است یعنی سنگهای برهم چیده ای است به دیار عرب . (المرصع). و صاحب تاج العروس گوید: رضیمه ای است بنی ابی بکربن کلاب را و این قول اصمعی است و برخی گفته اند که در دیار غطفان است .
-
ذات الاطباق
لغتنامه دهخدا
ذات الاطباق . [ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) قسمتی از احشاء گوسفند و امثال آن که با شکمبه است و آن را قبه نیز نامند و فارسی زبانان آن را هزارخانه گویند و در تداول عوام نام آن توپی است و ابن الاثیر در المرصع گوید: هی التی تکون مع الکرش و هی القبّة. رمّانة....
-
ذات الاعین
لغتنامه دهخدا
ذات الاعین . [ تُل ْ اَ ی ُ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به باریکلومانن شود.
-
ذات الاقراء
لغتنامه دهخدا
ذات الاقراء. [ تُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ) زن که اوقات حیض او منتظم باشد: عده ٔ طلاق ذات الاقراء اگر زوج با وی آرمیده باشد سه طهر است .
-
ذات الاکارع
لغتنامه دهخدا
ذات الاکارع . [ تُل ْ اَ رِ ] (اِخ ) نام قصیده ٔ رائیه از فرزدق شاعر معروف است و این یکی از قصائد خوب اوست و مطلع آن این است :عرفت با علی رأس الفا و بعد مامضت سنة ایامها و شهورها.(المرصع).
-
ذات الاکیراح
لغتنامه دهخدا
ذات الاکیراح . [ تُل ْ اُ ک َ ] (اِخ ) موضعی است به عراق و بدانجا دیری بنام دیر حنة. ابونواس گوید : یا دیر حنة من ذات الاکیراح من یصح عنک فانی لست بالصاحی . (المرصع).و رجوع به عقدالفرید ج 7 ص 43 شود.
-
ذات الاماحل
لغتنامه دهخدا
ذات الاماحل . [ تُل ْ اَ ح ِ ] (اِخ ) یاقوت گوید گمان برم موضعی بنزدیک مکة است . یکی از حضریون گوید : جاب َ التنائف من وادی السکاک الی ذات الأماحل من بطحاء أجیاد.
-
ذات الامر
لغتنامه دهخدا
ذات الامر. [ تُل ْ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از غزوات پیغامبر صلوات اﷲ علیه . بلعمی در ترجمه ٔ طبری آرد: درذکر خبر غزو ذات الامر و کشتن کعب بن الاشرف - پس بنزدیک پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم خبر آوردند که گروهی از عرب از بنی سلیم و بنی غطفان گرد آمده اند بجایگ...
-
ذات الامراد
لغتنامه دهخدا
ذات الامراد. [ تُل ْ اَ ] (اِخ ) موضعی است .
-
ذات الامرار
لغتنامه دهخدا
ذات الامرار. [ تُل ْ اَ ] (اِخ ) موضعی است .
-
ذات الاوتار
لغتنامه دهخدا
ذات الاوتار. [ تُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) رودجامه . آلت زهی . هر آلت موسیقی که آن را زه و وتر باشد.
-
ذات البان
لغتنامه دهخدا
ذات البان . [ تُل ْ ] (اِخ ) قال الطویق بن عاصم النمیری : عرفت لحبی بین منعرج اللوی و اسفل ذات البان مَبداً و محضراًالی حیث فاض المذنبان و واجهامن الرمل ذی الارطی قواعد عُقّرابهاکن اسباب الهوی مطمئنةومات الهوی ذاک الزمان و اقصرا.قال - المذنبان - وادی...
-
ذات البروج
لغتنامه دهخدا
ذات البروج . [ تُل ْ ب ُ ] (اِخ ) یا سماء ذات البروج ، فلک هشتم است که بروج دوازده گانه را قدما در آن توهم کرده اند و آفتاب در هر ماهی از ماههای شمسی در یکی از این بروج جای دارد و بروج دوازده گانه اینها است : حمل ، ثور، جوزا، سرطان ، اسد، سنبله ، میز...
-
ذات البشام
لغتنامه دهخدا
ذات البشام . [ تُل ْ ب َ ] (اِخ ) وادیئی است از بلاد هذیل : و حاولت النکوس بهم فضاقت علی ابراجها ذات البشام (از المرصع) (معجم البلدان یاقوت ).