کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دی وی دی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دٔی
لغتنامه دهخدا
دٔی . [ دِ ئی ] (ع اِ) دَأی . (منتهی الارب ). رجوع به دأی شود.
-
جستوجو در متن
-
صاحب دیوان
لغتنامه دهخدا
صاحب دیوان . [ ح ِ ب ِ دی / ح ِ دی ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سرکار و ناظر خزانه و مالیه ٔ دولت . عهده دار عایدات مملکت . شغلی بوده است تقریباً معادل با وظیفه ٔ مستوفی یا مستوفی الممالک در این اواخر یا وزارت مالیه ٔ کنونی : پس از وفات سلطان محمود... مهم ص...
-
نجیب الدین
لغتنامه دهخدا
نجیب الدین . [ ن َ بُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) وی مدتی وزیر سلطان اویس ایلکانی فرمانروای بغداد بود .
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) سنجاری . وی متن فرایض السراجیه را نظم کرده است . رجوع به عبداﷲبن علی ... شود.
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) عمربن علی فقهی . یکی از مؤلفان است وی بسال 751 هَ . ق . درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
حداد حدیه
لغتنامه دهخدا
حداد حدیه . [ ح َ دِ ح ُدْ دی هَِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) در حق کسی گویند که طلعت وی را مکروه دارند. (اقرب الموارد).
-
عقدیون
لغتنامه دهخدا
عقدیون . [ ع ُ ق َ دی یو ] (اِخ ) منسوبند به دختر مغتربن بولان که نام وی عقدة است و از آن است طرماح . (از منتهی الارب ). رجوع به عقدة و عقدی شود.
-
جمال الدین
لغتنامه دهخدا
جمال الدین . [ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابن الحاجب امام مالکیه . وی در ایام المستعصم درگذشت . (تاریخ الخلفا ص 316).
-
احدیةالجمع
لغتنامه دهخدا
احدیةالجمع. [ اَ ح َ دی ی َ تُل ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) یعنی آنکه کثرت با وی منافات ندارد. (تعریفات جرجانی ). رجوع به احدیةالکثر شود.
-
عدی
لغتنامه دهخدا
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن عدی بن عمیرةبن فروة. از بنی الارقم ازکنده . بزرگ اهل جزیره بود. وی ناسک فقیه بود، سلیمان بن عبدالملک وی را قضاء الجزیره و ارمنیة و آذربایجان بداد. عمربن عبدالعزیز نیز وی را بدان سمت بداشت . وی در سال 121 هَ . ق . درگذشت ...
-
عدی
لغتنامه دهخدا
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) ابن زیدبن مالک بن عدن بن الرقاع از عاملة. شاعری بزرگ و از مردم دمشق است . وی معاصر جریر است از مداحان بنی امیه و از خواص ولیدبن عبدالملک است وی در حدود سال 95 هَ . ق . بدمشق در گذشت . (از اعلام زرکلی ).
-
تأدی
لغتنامه دهخدا
تأدی . [ ت َ ءَدْ دی ] (ع مص ) (از «أدی ») رسیدن به چیزی و رسانیدن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). رسانیدن ، چنانکه حقی یا خبری را به کسی : تأدیت الیه من حقه ؛ رسانیدم او را حق وی . تأدی الیه الخبر؛ رسید به وی خبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
کاردیدن
لغتنامه دهخدا
کاردیدن . [ دی دَ / دِ ] (مص مرکب ) انجام دادن کاری و شغلی . || کار دیدن برای کسی (کسی را)؛ ایجاد واقعه و حادثه برای وی . || تجربه یافتن .
-
همسر گردیدن
لغتنامه دهخدا
همسرگردیدن . [ هََ س َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) به همسری درآمدن . زناشویی با کسی را پذیرفتن : تا همسر تو نگردد آن ماه از وی نکنم کمند کوتاه .نظامی .