کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیگ بجوش آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیگ بجوش آوردن
لغتنامه دهخدا
دیگ بجوش آوردن . [ ب ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پخته و کامل شدن و تأمل کردن . (آنندراج ) : بدینگونه میزیست با رای و هوش ز هر دانش آورده دیگی بجوش .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
دیگ بر دیگ
لغتنامه دهخدا
دیگ بر دیگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) دیک بر دیک ، دوایی سمی مرکب از زرنیخ و جیوه و زنگار و آهک که در قدیم برای معالجه ٔ بعضی جراحتها بکار میرفت . مرگ موش ساخته . مرگ موش ساخته را گویند و آن را از زرنیخ مصعد سازند و از جمله سمیات است . (آنندراج ) (برهان )....
-
ته دیگ
لغتنامه دهخدا
ته دیگ . [ ت َه ْ ] (اِ مرکب ) ته گیره . چیزی که از طعام برشته ، ته دیگ چسبیده باشد. (آنندراج ): ته دیگی ؛ جزء برشته ای ازغذا که به دیگ می چسبد. (ناظم الاطباء). قسمتی از پلویا چلو که در ته دیگ رنگ سرخ گیرد و برنجها بهم پیوسته میگردد. قسمت زیرین پلو و...
-
دیگ ابزار
لغتنامه دهخدا
دیگ ابزار. [ اَ ] (اِ مرکب ) دیگ افزار. حوایج القدر. ابزارالطبیخ . آنچه برای پختن ضرورت دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دیگ افزار شود.
-
دیگ افزار
لغتنامه دهخدا
دیگ افزار. [ اَ ] (اِ مرکب ) دیگ ابزار. افزار دیگ را گویند یعنی آنچه در دیگ طعام ریزند از نخود و کشمش و بادام و مانند آن و بعربی تابل خوانند و جمع آن توابل . (از برهان ). دیگ اوزار. (جهانگیری ). هرچه در دیگ کنند پختن را. ابزار. تابل : توابل . ابازیر....
-
دیگ اوزار
لغتنامه دهخدا
دیگ اوزار. [ اَ ] (اِ مرکب ) دیگ ابزار. دیگ افزار. (از برهان ). || داروی گرم . (از برهان ) (از جهانگیری ). بوزار. رجوع به دیگ افزارشود. || دیگ بزرگ . (برهان ) (جهانگیری ).
-
دیگ بخار
لغتنامه دهخدا
دیگ بخار. [ گ ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دستگاهی برای تولید بخار و آن از دو قسمت متشکل است ، کوره (محل سوختن سوخت ) و دیگ (ظرف بسته ای که در آن آب گرم میشود و به بخار تبدیل میگردد).رایج ترین اقسام آن یکی دیگ لوله ای گازی است مشتمل بر لوله های د...
-
دیگ بر
لغتنامه دهخدا
دیگ بر. [ب َ ] (اِ مرکب ) رجوع به دیگ بابرگی شود. گویا سفره ٔچرمین باشد که در سفر دیگ را با طعام در آن استوار کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). دیگ و دیگ بر، از اتباع است . || دیگچه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دیگ برگی
لغتنامه دهخدا
دیگ برگی . [ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رجوع به دیگ بابرگی شود.
-
دیگ بسر
لغتنامه دهخدا
دیگ بسر. [ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) وجود موهومی که کودکان را از آن ترسانند و گاه بر کسی پوستین وارونه پوشند و دیگی بر سر او نهند و بکودکان نمایند همین مقصود را. لولو. دمّام . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دیگ بند
لغتنامه دهخدا
دیگ بند. [ ب َ] (نف مرکب ) ایاقچی و شاگرد آشپز. (ناظم الاطباء).
-
دیگ پخته
لغتنامه دهخدا
دیگ پخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) غذای مطبوخ . || واقعه و حادثه و آثار تلخ آن : باقی بهزیمت پیش پسران علی تکین رفتند اوکار را ملامت کردند جواب داد که آن دیگ پخته برجای است و ما یک چاشنی بخوردیم هر کس را که آرزوست پیش باید رفت . (تار...
-
دیگ جن
لغتنامه دهخدا
دیگ جن . [ گ ِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سوراخی نزدیک دریا که بر سقف غاری ایجاد شده است و هوا (و احتمالاً آب ) هنگام مد دریا از میان آن میگذرد. (دائرة المعارف فارسی ).
-
دیگ شب
لغتنامه دهخدا
دیگ شب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) دیگرشب . دیشب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اما ظاهراً دگرگون شده ٔ دیگر شب باشد. (یادداشت لغتنامه ).