کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیگر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیگر کردن
لغتنامه دهخدا
دیگر کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا). دگرگون ساختن . بدل کردن . مبدل ساختن : نندیشم از ملوک و سلاطینش دیگر کنم رسوم و قوانینم .ناصرخسرو.
-
واژههای مشابه
-
عالم دیگر
لغتنامه دهخدا
عالم دیگر. [ ل َ م ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عالم دگر. جز این جهان . (ناظم الاطباء).
-
آن دیگر
لغتنامه دهخدا
آن دیگر. [ گ َ ] (ضمیر مبهم مرکب ) آن دگر. آن یک : که وقتی در بیابان مانده بودم او مرا بر شتری نشاند و از دست آن دیگر تازیانه خورده ام . (گلستان ).
-
جای دیگر
لغتنامه دهخدا
جای دیگر. [ ی ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سوراخ مقعد. (بهارعجم ) (آنندراج ). مقعده . (ناظم الاطباء) : پیش همه کس سر توقع خاری آنروز که جای دیگرت میخارد.شفائی (ازبهار عجم ) (آنندراج ).
-
دیگر شدن
لغتنامه دهخدا
دیگر شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بدل شدن . عوض شدن . مبدل گشتن . متحول گردیدن . جز آنچه قبلاً بود گردیدن . تبدیل . تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : گرنه آیین جهان از سرهمی دیگرشودچون شب تاری همی از روز روشن تر شود. فرخی .آتشی کرده ست خواجه کز فراوا...
-
دیگر گردیدن
لغتنامه دهخدا
دیگر گردیدن .[ گ َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تغییر یافتن . عوض شدن .
-
روز دیگر
لغتنامه دهخدا
روز دیگر. [ زِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روز دگر. فردا : روز دیگر ملک بعذر قدومش رفته بود عابد از جای برجست .(گلستان ). || روز قیامت . (از آنندراج ).
-
سه دیگر
لغتنامه دهخدا
سه دیگر. [ س ِ گ َ ] (عدد ترتیبی مرکب ، ص مرکب ) رجوع به سدیگر شود.
-
بسرای دیگر رفتن
لغتنامه دهخدا
بسرای دیگر رفتن . [ ب ِ س َ ی ِ گ َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مردن باشد. رجوع به مردن و سرای شود.
-
جستوجو در متن
-
حالی کردن
لغتنامه دهخدا
حالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تلقین کردن . افهام . فهمانیدن . ملتفت کردن . نیک فهمانیدن . تفهیم . دریاباندن . منکشف کردن . مکشوف کردن . فهماندن . واقف کردن . تعریف کردن . معروف کردن . تنبیه کردن . متنبه کردن . منتبه کردن . مطلع کر...
-
واژگون کردن
لغتنامه دهخدا
واژگون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برگرداندن . قلب کردن . وارونه کردن . سرنگون کردن . واژگونه کردن . باشگونه کردن .
-
چاق و چله کردن
لغتنامه دهخدا
چاق و چله کردن .[ ق ُ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فربه کردن . پروار کردن . تنومند کردن . || معالجه کردن . مداوا کردن . شفا دادن . درمان کردن . سالم و تندرست کردن . خوب کردن . و رجوع به چاق کردن و فربه کردن شود.
-
خیرگی کردن
لغتنامه دهخدا
خیرگی کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پررویی کردن . بی حیایی کردن . بی شرمی کردن . || جسارت ورزیدن . دلیری کردن .لجاجت کردن . عناد کردن . ستهیدن . ستیزگی کردن . || خودسری کردن . خیره سری کردن . خودرائی کردن .