کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیگری موکول کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عزه
لغتنامه دهخدا
عزه . [ ] (اِخ ) پسر ابوناداب که تابوت عهد در حوالی خانه ٔ او که در قرب یعاریم بود توقف نمود و چون وی دستش را به صندوق عهد دراز کرد بدان واسطه خداوند او را کشت زیرا که این مطلب مخالف امر حضرت اقدس الهی بود، چه شغل حمل صندوق بر بنی قهاث موکول بود. (قا...
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن ابی سفیان صحربن حرب بن امیه ٔ قرشی اموی (20 قبل از هجرت 60 هَ . ق .) نخستین خلیفه ازامویان و یکی از دهات عرب است . در مکه متولد شد. درروز فتح مکه (8 هَ . ق .) اسلام آورد و در عداد کاتبان رسول اکرم در آمد و چون ابوبکر به...
-
درباقی کردن
لغتنامه دهخدا
درباقی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تمام کردن . بی باقی ساختن و تمام ساختن . (برهان ). به انجام رسانیدن . (ناظم الاطباء). || چشم پوشی کردن . چشم پوشیدن . بدور افکندن . پشت سر افکندن . (حاشیه ٔ برهان از توضیحات بهار در جهانگشای جوینی ج 2 ص ح مقدمه ...
-
گیر کردن
لغتنامه دهخدا
گیر کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، به مانعی برخورد کردن . به سبب مانعی از حرکت بازایستادن . حرکت چیزی به سبب اصطکاک یا برخورد با مانعی کند و یا متوقف شدن .- گیر کردن چیزی در جایی ؛ فروماندن وبیرون نیامدن چیزی در جائی ، همچون گیر کردن لق...
-
طاغوت
لغتنامه دهخدا
طاغوت . (ع اِ) لات . عزی . بت . (منتهی الارب ). نصب . بدّ نصب . صنم . وثن . جبت . || جادوگر. ساحر. شیطان . دیو. جادو. کاهن . || هر باطل . (منتهی الارب ). || هر چه جز خدا که آن را پرستند. (منتهی الارب ). هرچه آن را پرستند جز خدای عز و جل . (زمخشری ). ...
-
بیفکندن
لغتنامه دهخدا
بیفکندن . [ ی َ ک َ دَ] (مص ) بفکندن . افکندن : بیفکندن چیزی را؛ الغاء کردن . باطل کردن . ساقط کردن . حذف کردن . ستردن . برداشتن .محو کردن . ترک گفتن . نسخ کردن . بریدن و جدا کردن . (یادداشت مؤلف ). الغاء. اسقاط. توجیب . جعب . مساقطة. (تاج المصادر ب...
-
دندان پزشکی
لغتنامه دهخدا
دندان پزشکی . [ دَ پ ِ زِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل دندان پزشک . طبابت دندان . فن و حرفه ٔ درمان بیماریهای دندان و بافتهای وابسته به آنها و حفظ سلامت آنها، و سابقه ٔ آن بسیار قدیم است . نوشته های مصری از قرن 18 ق . م . مشتمل بر دستوراتی برای درمان دند...
-
داود
لغتنامه دهخدا
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن محمودبن ملکشاه ملقب به غیاث الدین از سلاطین سلجوقی است از شوال 525 تا جمادی الاخره ٔ سال 526هَ . ق . توضیح اینکه پس از فوت سلطان محمود سلجوقی در شوال 525 در همدان ابوالقاسم درگزینی وزیر، پسر او داود را با لقب غیاث الدین بسلطنت...
-
غازان
لغتنامه دهخدا
غازان . (اِخ ) فرزند ارغون بن اباقابن هولاکوبن تولوی بن چنگیز، هفتمین ایلخانان مغولی (از هلاکو ببعد) ایران است که از سال 694 تا سال 703 هَ . ق . فرمانروای کشور ایران بوده است . غازان خان در زمان ایلخانی ارغون خان از طرف پدر مأمور اداره ٔ امور خراسان...
-
ابوعلی بن سینا
لغتنامه دهخدا
ابوعلی بن سینا. [ اَ ع َ لی ی ِ ن ِ ] (اِخ ) حسین بن عبداﷲبن حسن بن علی بن سینا ملقب به حجةالحق شرف الملک امام الحکماء. معروف به شیخ الرئیس . از حکمای فخام و علمای کبار جهان و اطبای اسلام است . مراتب علمش بیشتر از آن که محاسب وهم تواند احصا کند و مقا...
-
ابوریحان
لغتنامه دهخدا
ابوریحان . [ اَ رَ ] (اِخ ) بیرونی . محمدبن احمد خوارزمی بیرونی . از اجله ٔ مهندسین و بزرگان علوم ریاضی . او یکی از نوادر دُهاةِ اعصار و نمونه ٔ کامل ذکاء و فطنت و شدت عمل ایرانی است . مولد او در بیرون خوارزم بوده و چنانکه یاقوت در معجم الادبا آرد بی...
-
هاروت
لغتنامه دهخدا
هاروت . (اِخ ) نام یکی از آن دو فرشته است که در چاه بابل سرازیرآویخته به عذاب الهی گرفتارند. اگر کسی بر سر آن چاه به طلب جادوی رود او را تعلیم دهند. گویند این لغت اگرچه عجمی است ، لیکن فارسی نیست . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). نام فرشته ای است...
-
ضیاءالدین
لغتنامه دهخدا
ضیاءالدین . [ ئُدْ دی ] (اِخ ) نصراﷲبن محمد جَزَری مکنی به ابوالفتح ، معروف به ابن اثیر. ابن اثیرکنیت سه برادر از دانشمندان ادب و تاریخ و حدیث و جز آن است (رجوع به ابن اثیر شود). برادر مِهین : مجدالدین مبارک بن ابی الکرم محمدبن محمد جزری . برادر میان...
-
اسیر
لغتنامه دهخدا
اسیر. [ اَ ] (ع ص ) گرفتار . مقیّد. محبوس . (غیاث ). دستگیر. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). دستگیرکرده . (مهذب الاسماء) (شرفنامه ٔ منیری ). مأسور. بسته . بندی . (غیاث ): و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً. (قرآن 8/76). اخیذ. (تفلیسی ...
-
پیر
لغتنامه دهخدا
پیر. (ص ،اِ) شیخ . شیخه . سالخورده . کلان سال . مسن . معمر. زرّ. مشیخه . (دهار). مقابل جوان . بزادبرآمده . دردبیس . فارض . اشیب . (منتهی الارب ). کهام . ج ، پیران : پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو [ او ] مرا بکرد جوان . رودکی .شدم پیر بدینسان و تو هم...