کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیگرگون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیگرگون
لغتنامه دهخدا
دیگرگون . [ گ َ ] (ص مرکب ) دگرگون . دیگرگونه . طور دیگر. نوع دیگر : سوری با خود باید برد که اگر خراسان صافی شود او راباز توان فرستاد و اگر حالی باشد دیگرگون تا این مرد بدست مخالفان نیاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 624).چون شمارندم امین و رازدان دام دیگر...
-
واژههای مشابه
-
دیگرگون نمودن
لغتنامه دهخدا
دیگرگون نمودن . [ گ َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دگرگون نشان دادن . متغیر ساختن : چهره ها را چون صفحه ٔ کتاب دیگرگون نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
جستوجو در متن
-
ذمت
لغتنامه دهخدا
ذمت . [ ذَ ] (ع مص ) دیگرگون و متغیر و لاغر گردیدن . دیگرگون و متغیر شدن . لاغر گردیدن .
-
منطوع
لغتنامه دهخدا
منطوع . [ م َ ] (ع ص ) برگشته رنگ و دیگرگون . (ناظم الاطباء).
-
چینور
لغتنامه دهخدا
چینور. [ وَ ] (اِخ ) دیگرگون شده ٔ کلمه ٔ چینود است . پل صراط. رجوع به چینود شود.
-
متحول
لغتنامه دهخدا
متحول . [ م ُ ت َ ح َوْ وِ ] (ع ص ) گردنده . دیگرگون شونده . متبدل . جابه جاشونده . و رجوع به تحول شود.
-
حداء
لغتنامه دهخدا
حداء. [ح َدْ دا ] (اِخ ) عامربن ربیعةبن تیم اﷲ. خوش آواز بودو بعلت بیماری آوازش دیگرگون شد. (انساب سمعانی ).
-
دیگرگونی
لغتنامه دهخدا
دیگرگونی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) حالت وچگونگی دیگرگون . دگرگونی . تغیر و تبدل . تبدیل و تحویل . (ناظم الاطباء). تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
تشهیب
لغتنامه دهخدا
تشهیب . [ ت َ ] (ع مص ) سوختن کسی را گرمی وبرگردانیدن گونه ٔ او. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دیگرگون کردن گرما رنگ کسی را. (از اقرب الموارد).
-
دگردیس
لغتنامه دهخدا
دگردیس . [ دِ گ َ ] (ص مرکب ) دیگرگون . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) تبدیل موجودی به موجود دیگر. تغییر شکل بعضی جانوران . این لغت در فرهنگستان بجای کلمه ٔ متامرفیک پذیرفته شده است . و رجوع به دگردیسی شود.
-
متنغر
لغتنامه دهخدا
متنغر. [ م ُ ت َن َغ ْ غ ِ ] (ع ص ) دیگرگون گردنده و بر کسی خشم گیرنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || خشمناک و پر از خشم و غضب . (ناظم الاطباء). رجوع به تنغر شود.
-
امین شمردن
لغتنامه دهخدا
امین شمردن . [ اَ ش ِ / ش ُ م َ/ م ُ دَ ] (مص مرکب ) امانت دار پنداشتن : چون شمارندش امین و رازدان دام دیگرگون نهم در پیششان .مولوی .
-
باره افکن
لغتنامه دهخدا
باره افکن . [ رَ / رِ اَ ک َ ] (نف مرکب ) دیگرگون کننده ٔ باره . وارون ، واژگون کننده ٔ حصار : برآمد بادی از اقصای بابل هوایش خاره دَرّ و باره افکن .منوچهری .