کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیو و فرشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نشیمند دیو
لغتنامه دهخدا
نشیمند دیو. [ن ِ م َ دِ وْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نشیمن دیو. عالم . دنیا. (ناظم الاطباء). رجوع به نشیمن دیو شود.
-
آفت دیو
لغتنامه دهخدا
آفت دیو. [ ف َ ت ِ وْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صرع . دیوزدگی : تا برند از طریق چاره گری آفت دیو را ز جان پری .سنائی .
-
دیو دین
لغتنامه دهخدا
دیو دین . [ وِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شیطان لعین است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
دیو سپلت
لغتنامه دهخدا
دیو سپلت . [ وْ س ِ ل َ ] (اِ مرکب ) دیوسبلت . (برهان ). رجوع به دیوسبلت شود.
-
ناپاک دیو
لغتنامه دهخدا
ناپاک دیو. [ وْ ] (اِ مرکب ) شیطان . اهریمن : نه من کشتم او را که ناپاک دیوببرد از دلم ترس گیهان خدیو. فردوسی .|| دیو ناپاک . پلید.
-
باد دیو
لغتنامه دهخدا
باد دیو. [ دِ دیوْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دم دیو. افسون شیطان : اینهمه باد دیو بر جان تست . (تاریخ بیهقی ص 372). رجوع به باد شود.
-
خواب دیو
لغتنامه دهخدا
خواب دیو. [ خوا / خا ب ِ وْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوم طولانی با نفیر غیرطبیعی . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
فرشته
لغتنامه دهخدا
فرشته . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) فریشته . در زبان سنسکریت پرشیته و مرکب از پر و اش به معنی سفیر، در فارسی باستان فرائیشته ، در اوستا فرائشته ، ارمنی عاریتی و دخیل هرشتک از فرشتک ، در فارسی جدید، لهجه ٔ شمال ایران فیریشته و لهجه ٔ جنوب غربی فیریسته ،...
-
فرشتگی
لغتنامه دهخدا
فرشتگی . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) مَلَک بودن .مقام مَلَک . فرشته بودن [ : دبیری ] مردم را از مردمی به درجه ٔ فرشتگی رساند و دیو را از دیوی به مردمی رساند. (نوروزنامه ). رجوع به فرشته شود.
-
آهورامزدا
لغتنامه دهخدا
آهورامزدا. [ م َ ] (اِخ ) اورمزد. یزدان . رب ّ اعلی . رب الارباب . فاعل خیر. مقابل آهرمن ، فاعل شر، دیو. و هفت فرشته یا امشاسپند وسایط فیض او بدیگر مخلوق باشند.
-
چارملک
لغتنامه دهخدا
چارملک . [ م َ ل َ ] (اِخ ) چهارملک . چهار فرشته ٔ مقرب خدا.جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل : گاهی براق چارملک را لگام گیرگاهی به دیو هفت سری بر کند لگام .خاقانی .
-
تنادیل
لغتنامه دهخدا
تنادیل . [ ت َ ] (اِ) گروهی از پارسیان قدیم که خلاف احکام و قرارداد شریعت آزر هوشنگ یعنی مه آباد پیغمبر عجم کردندی و آنان را ارباب شریعت آزر هوشنگ ، اهرمن و دیو و گمراه خواندندی و ملامت کردندی و گروهی که متابعت احکام کتاب پیمان فرهنگ آزر هوشنگ می کرد...
-
ماروت
لغتنامه دهخدا
ماروت . (اِخ ) فرشته ای است نگونسار در چاه بابل . (ترجمان القرآن ). لغت اعجمی است . (المعرب جوالیقی ص 317). نام فرشته ای ، لغت اعجمی است یا مشتق از مروتة. (منتهی الارب ). نام فرشته ای که رفیق هاروت باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : یعلمون النا...
-
درون شدن
لغتنامه دهخدا
درون شدن . [ دَ ش ُدَ ] (مص مرکب ) داخل گردیدن . وارد شدن : نشاید درون نابسغده شدن نباید که نتوانش بازآمدن . ابوشکور.به دروازه ٔ شهر درون شده ، به خانه بازشدند. (تاریخ بیهقی ).دیو و فرشته به خاک و آب درون شددیو مغیلان شد وفریشته زیتون . ناصرخسرو.سپس ...