کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیوه
لغتنامه دهخدا
دیوه . [ وَ ] (اِ) (از: دیو + هَ ، نسبت و تصغیر، دیوک ، دیوچه ) کرم پیله ٔ ابریشم . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). کرم پیله . (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی نخجوانی ). دود قز. کرم ابریشم : دیوه هرچند کابریشم کند هرچه آن بیشتر بخویش تند. رودکی .رجوع به دیوک ...
-
واژههای مشابه
-
دیوه کش
لغتنامه دهخدا
دیوه کش .[ وَ ک ُ ] (اِخ ) دیوکش . نام خاندانی از علماء بمرو.سبب تسمیه آنان به دیوه کش آن است که آنان شغل ابریشم می ورزیدند و کرمهای ابریشم را به آفتاب می کشتند چه بفارسی کرم قز را دیوه گویند. (از انساب سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
دیوکش
لغتنامه دهخدا
دیوکش . [ وَ ک ُ] (نف مرکب ) کشنده ٔ کرم ابریشم . || دیوه کش . صاحبان این انتساب در عمل آوردن ابریشم دست داشته اند و چنین معروف شده که خاندانی مشهور از علمای مروبوده اند. (از انساب سمعانی ). رجوع به دیوه کش شود.
-
ابرشم
لغتنامه دهخدا
ابرشم . [ اَ رِ ش َ ] (اِ) ابریشم : دیوه هرچند کابرشم بکندهرچه او بیشتر بخویش تَنَد...رودکی .
-
طبوع
لغتنامه دهخدا
طبوع . [ طَب ْ بو ] (ع اِ) جانورکی است زهردار. || قسمی از بوزینه که گزیدنش را درد سخت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنبنده ای است . گویند دیوه ای است . (مهذب الاسماء). || دانه ٔ سمی است که از گزیدن آن درد بسیار بهم میرسد. (فهرست مخزن الادویه ).
-
بیشتر
لغتنامه دهخدا
بیشتر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ) بیش . زیادتر. افزونتر. حصه ٔ بزرگتر و زیادتر از دو حصه ٔ غیرمتساوی چیزی . (ناظم الاطباء). مقابل کمتر. ازید. قسمت عمده : دیوه هرچند کابریشم بکندهرچه آن بیشتر بخویش تند. رودکی (از لغتنامه ٔ اسدی ).ز شب نیمه ای بیشتر رفته بودد...
-
تنیدن
لغتنامه دهخدا
تنیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) معروف است . (برهان ) . کار جولاهه و عنکبوت ، بمعنی بافتن . (غیاث اللغات ). عمل جولاهه و عنکبوت . (آنندراج ). بافتن و نسج کردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) (ناظم الاطباء). بافتن چنانکه جولایا عنکبوت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ...
-
زابج
لغتنامه دهخدا
زابج . [ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) از جزائر اقیانوس هند است . صاحب اخبار الصین و الهند آرد: سپس کشتیها به مملکة و ساحلی میرسند که بار، کلاه بار خوانده میشود. این مملکت زابج است که در طرف راست هندوستان قرار دارد. (اخبار الصین و الهند ص 8 س 16). در ضمن بیان م...