کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیوزد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیوزد
لغتنامه دهخدا
دیوزد. [ وْ زَ ] (ن مف مرکب ) دیوزده . کسی که آسیب دیوش باشد. (غیاث ) (آنندراج ). جن زده . مصروع . مجنون . دیودیده : گهی چون دیوزد بیهوش گشتی فغان کردی و پس خاموش گشتی . (ویس و رامین ).بجست از خواب همچون دیوزد مردیکی آه از دل نالان برآورد.(ویس و رامی...
-
جستوجو در متن
-
دیوزده
لغتنامه دهخدا
دیوزده . [ وْ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دیوگرفته یعنی دیوانه و آن را دیوزد نیز گویند. (انجمن آرا). دیوگرفته . (مجموعه ٔ مترادفات ص 11). مأروض . جن زده . مصروع . مجنون . دیودیده .
-
استخوان
لغتنامه دهخدا
استخوان . [ اُ ت ُ خوا / خا ] (اِ) عَظْم . (دهار) (منتهی الارب ). قسمت صلب و سختی که در بدن حیوان و نبات است . و آن عام است بر حیوانات و نباتات ، برخلاف استه که مخصوص نباتات است . (برهان ). عضویست که صلابت آن بدانجا رسد که آنرا نتوان دوتا کرد یا عضو ...