کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیوانخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیوانخانه
لغتنامه دهخدا
دیوانخانه . [ دی ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب )(از: دیوان + خانه ) بارگاه سلطنت . || عدالتخانه . (ناظم الاطباء). محکمه . دارالقضاء. (یادداشت مؤلف ) : و بر مقتضاء این ادرارنامه از دیوانخانه ٔ «لولاک لما خلقت الافلاک » منشیان قل لاأسئلکم علیه اجرا الا المودة...
-
دیوانخانه
لغتنامه دهخدا
دیوانخانه . [ دی ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو با 231 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
بیرونخانه
لغتنامه دهخدا
بیرونخانه . [ خا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دیوانخانه . رجوع به دیوانخانه شود.
-
دیوانگاه
لغتنامه دهخدا
دیوانگاه . [ دی ] (اِ مرکب ) محکمه . دیوانخانه . دیوانگه . جای و مستقر دیوانیان .
-
صدقیا
لغتنامه دهخدا
صدقیا. [ ] (اِخ ) یکی از رؤسای دیوانخانه ٔ یهویاکم (ارمیا 36:12). (قاموس کتاب مقدس ).
-
اندرون خانه
لغتنامه دهخدا
اندرون خانه . [ اَ دَ خا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مقابل دیوانخانه . (از لغت محلی شوشتر، خطی یادداشت مؤلف ).
-
داوری خانه
لغتنامه دهخدا
داوری خانه . [ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محکمة. (منتهی الارب ). دادگاه . دیوانخانه . جای عدالت . عدلیه .
-
عمل خانه
لغتنامه دهخدا
عمل خانه . [ ع َ م َ ن َ / ن ِ ](اِ مرکب ) دیوانخانه . (غیاث اللغات ). جای نشستن حاکم و عامل و دیوانخانه . و آن را در عرف هندوستان «کچهری » گویند. (آنندراج ). رجوع به عمل شود : عمل خانه ٔ دل به فرمان توست زبان خود عمل دار دیوان توست .نظامی .
-
ایشیک آقاسی
لغتنامه دهخدا
ایشیک آقاسی . (ترکی ، اِ مرکب ) ایشک آقاسی . رئیس بیرون . || حاجب دربار. رئیس دربار صفویان . || داروغه ٔ دیوانخانه . (فرهنگ فارسی معین ). داروغه ٔ دیوانخانه چه ایشیک به معنی فضای دروازه و آقاسی بمعنی سردار. (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : فی الحال با ...
-
داورستان
لغتنامه دهخدا
داورستان . [ وَ رِ ] (اِ مرکب ) دارالقضاء. محکمه . عدالتگاه . (آنندراج ). دیوانخانه . دیوان عدالت : سرهنگان او را ستدند و در چهارسو بردند جای داورستان . (ترجمه ٔ دیاتسارون ص 350).
-
شاه قلی
لغتنامه دهخدا
شاه قلی . [ ق ُ ] (اِخ ) (مهتر...) نام قاتل میرزا شاه حسین اصفهانی وزیر شاه اسماعیل صفوی بوده است که در دیوانخانه بسال 926 او را بکشت . (از فهرست کتابخانه ٔ سپهسالار ج 2 ص 229).
-
اندروز
لغتنامه دهخدا
اندروز. [ اَ دَ ] (ص ) ممتحن و آزمایش کننده . || مفتش و جاسوس . || (اِ) ساروج و گچ . || دیوانخانه . || بازار و میدان خرید و فروش . (ناظم الاطباء). چهارسو و بازار خرید و فروش . (از شعوری ج 1 ورق 109).
-
اوپچه
لغتنامه دهخدا
اوپچه . [ اَ چ َ / چ ِ ] (اِ) افسر دارالحکومة. (آنندراج ). یک قسم صاحب منصبی در دیوانخانه . (ناظم الاطباء).- اوپچه خانه ؛ حراست گاه و پاسبانخانه و بمعنی طلایه . (آنندراج ).
-
داورگاه
لغتنامه دهخدا
داورگاه . [ وَ ] (اِ مرکب ) محکمه . دارالقضاء. دیوانخانه . عدلیه . دادگستری . داورگه : به داورگه نشاندی داوران رابکندی بیخ و بن بدگوهران رابه داورگاه او از شاه و چاکریکی بودند درویش و توانگر.فخرالدین اسعد (ویس و رامین ).