کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیوار پشتبنددار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زمین دیوار
لغتنامه دهخدا
زمین دیوار. [ زَ ] (اِ مرکب ) نام ورزشی است که استاده شده دستها بر دیوار بند کرده زور بر دیوار زده به شنو رونده یعنی «دند» می کنند... (غیاث ) (آنندراج ). در بهار عجم نوشته که ورزشی است که دستها بر زمین گذاشته هر دو پا را به دیوار زنند و در هندوستان ا...
-
هم دیوار
لغتنامه دهخدا
هم دیوار. [ هََ دی ] (ص مرکب ) همسایه . (آنندراج ).
-
دیوار کوتاه
لغتنامه دهخدا
دیوار کوتاه . [ دی ] (ترکیب وصفی ، ص مرکب ) کنایه از مفلس و تهیدست . (از آنندراج ). || فقر و تنگدستی . (ناظم الاطباء).
-
دیوار هالک
لغتنامه دهخدا
دیوار هالک . [ دی ل َ ] (اِ مرکب ) دیوار مالک ؟ وصعة (مرغی است ). (زمخشری ). دال بزه . (یادداشت مؤلف ). مرغی شبیه گنجشک و خردتر از آن . (ناظم الاطباء). دال وژه . دال پژه . کاسکنه . (مقدمة الادب زمخشری ). رجوع به دال بزه شود.
-
شاه دیوار
لغتنامه دهخدا
شاه دیوار. [ دی ] (اِ مرکب ) دیوار بلند و ستبر قصری یا قلعه و غیره . (یادداشت مؤلف ) : چنانکه به هفت سال بیرون قصبه کشت نکردند. کشتی که بود در اندرون شاه دیوار بود... (تاریخ بیهق ). و تخریب شاه دیوار قصبه به فرمان ملک عضدالدین بود. (تاریخ بیهق ). یک...
-
سنگ دیوار
لغتنامه دهخدا
سنگ دیوار. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز. دارای 124 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و کنجد. شغل اهالی زراعت و دارای پاسگاه ژاندارمری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بی دیوار
لغتنامه دهخدا
بی دیوار. [ دی ](ص مرکب ) (از: بی + دیوار) که دیوار ندارد : بچشم سر یکی بنگر سحرگاه بر این دولاب بی دیوار و بی لاد.ناصرخسرو.رجوع به دیوار شود.
-
روی به دیوار
لغتنامه دهخدا
روی به دیوار. [ ب ِ دی ] (ص مرکب ) مشوش و پریشان و حیران . (ناظم الاطباء).- غریب روی به دیوار ؛ غریب پریشان و مشوش .
-
روی در دیوار
لغتنامه دهخدا
روی در دیوار. [ دَ دی ] (اِ مرکب ) غیبت و رحلت . (ناظم الاطباء) (از استنگاس ).
-
شاخ بر دیوار
لغتنامه دهخدا
شاخ بر دیوار. [ ب َ دی ] (ص مرکب ) کنایه از مردمان پیش خود برپا و زعمی و گردنکش باشد. (برهان قاطع). شاخ به دیوار. (آنندراج ) : فردا کندت زمانه پامال چو خاک امروز اگر چه شاخ بر دیواری . ظهوری (از انجمن آرا).باغبان چمن بود دلگیراز درختان شاخ بر دیوار. ...
-
خاک دیوار خوردن
لغتنامه دهخدا
خاک دیوار خوردن . [ ک ِ دی خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از قناعت کردن . (آنندراج ).
-
خاک دیوار لیسیدن
لغتنامه دهخدا
خاک دیوار لیسیدن . [ ک ِ دی دَ ] (مص مرکب ) کنایه از قناعت کردن . (آنندراج ).
-
خط بر دیوار کشیدن
لغتنامه دهخدا
خط بر دیوار کشیدن . [ خ َ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) حفظ اعداد کردن . (آنندراج ) : می کشم در حساب وعده ٔ اوخط ز مژگان همیشه بر دیوار. شاپور (از آنندراج ).|| کسی را بخطا و عیب منسوب کردن . (آنندراج ).
-
خار بر دیوار نهادن
لغتنامه دهخدا
خار بر دیوار نهادن . [ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) بر روی دیوار خار قرار دادن و به عربی آن را تشویک می گویند. (منتهی الارب ).
-
خار بر سر دیوار نهادن
لغتنامه دهخدا
خار بر سر دیوار نهادن . [ ب َ س َ رِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خار بر سر دیوار گذاشتن تا کسی بر آن آمدن نتواند. خزالحائط بالشوک . (منتهی الارب ). رجوع به خار بر دیوار نهادن شود.