کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیواره
لغتنامه دهخدا
دیواره . [ دی رَ / رِ ] (اِ) کنار برافراشته و بالا آمده ٔ از هرچیز. (ناظم الاطباء). چیزی چون دیوار. مانند دیوار. شبیه به دیوار. کنار برآمده ٔ ظروف و غیره چون دیواره کاسه ، دیواره ٔ طشت ، دیواره ٔ کشتی ، دیواره ٔ چاه ، دیواره ٔ کرجی . (یادداشت مؤلف )...
-
دیواره
لغتنامه دهخدا
دیواره . [ دی رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین در یک هزارگزی باختر سرپل ذهاب کنار شوسه ٔ قصرشیرین با 105 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ الوند است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
واژههای مشابه
-
دیواره وز
لغتنامه دهخدا
دیواره وز. [ دی رَ وَ ] (اِخ ) نام دیگر او مسته مرد است . شاعری است از مردم مازندران در سده ٔ چهارم هجری بدربار عضدالدوله دیلمی و قابوس بن وشمگیر. (تاریخ طبرستان ج 1 ص 129). (در لغت طبری بمعنی از دیوار جهنده ) لقب شاعری است طبری که در قرن چهارم هجری ...
-
جستوجو در متن
-
لاکش
لغتنامه دهخدا
لاکش . [ ک ِ ] (اِ) در اصطلاح بنایان ، رومی . که یک جانب آن دیواره دارد و جانب دیگر ندارد.
-
پوتین
لغتنامه دهخدا
پوتین . (از فرانسوی ، اِ) مأخوذ از فرانسوی ِ بتین . کفش با دیواره های بلند که تا بالای غوزک پا را پوشد. موزه . نیم چکمه .
-
مسته مرد
لغتنامه دهخدا
مسته مرد. [ م َ ت َ م َ ] (اِخ ) یکی از شعرای قدیم ایران . نام دیگر او دیواره وز است و او شاعری است طبری در مائه ٔ چهارم هجری در دربار عضدالدوله ٔ دیلمی و قابوس بن وشمگیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دیواره وز در ردیف خود شود.
-
گودوش
لغتنامه دهخدا
گودوش . [ گ َ / گُو ] (اِ مرکب ) تغاری بزرگ و سفالین با دیواره ای بلند برای دوشیدن شیر گاو و گوسفند. گاودوش . شیردوش . رجوع به گاودوش شود.
-
یخ گیری
لغتنامه دهخدا
یخ گیری . [ ی َ ] (حامص مرکب ) برگرفتن یخ از ظروف و لیوانها. (یادداشت مؤلف ). || پاک کردن و زدودن یخ از جدار و دیواره ٔ یخچالهای برقی .
-
دیوارچه
لغتنامه دهخدا
دیوارچه . [ دی چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) (از: دیوار + چه ، ادات تصغیر) دیوار کوتاه . دیواره . دیوار کوتاه و پست . (ناظم الاطباء). || پرده . (ناظم الاطباء).
-
طاق بندی
لغتنامه دهخدا
طاق بندی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) نقشی که بصورت طاق در دیواره ای سازند، برای خوشنمائی : به هر روزنی قبله یکسو شده همه طاق بندی ابرو شده .زلالی (از آنندراج ).
-
پاشنه بخواب
لغتنامه دهخدا
پاشنه بخواب . [ ن َ/ ن ِ ب ِ خوا / خا ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کفشی که دیواره ٔ پسین آن را دو تا کنند یعنی بخوابانند. راحتی .
-
کردبندی
لغتنامه دهخدا
کردبندی . [ ک َ ب َ ] (حامص مرکب ) کرت بندی . تقسیم و مجزا کردن زمین باغچه یا مزرعه با کرد یعنی دیواره مانند کردن خاک پیرامون هر قطعه تا از قطعه ٔ دیگر مشخص شود. تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتهای تقریباًمساوی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرت بندی ش...
-
نیمکت
لغتنامه دهخدا
نیمکت . [ ک َ ] (اِ مرکب ) از: نیم (به معنی نصف ) + کت (به معنی تخت ). (یادداشت مؤلف ). تختی که دست کم از یک طرف دیواره نداشته باشد و بر آن نشینند و پاها فروآویزند یا بر زمین نهند.