کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دینور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دینور
لغتنامه دهخدا
دینور. [ ن ْ وَ ] (ص مرکب ) متدین .صاحب دین . مؤمن . دیندار. دینی . متشرع : هر آن دینور کو نه بردین بودز یزدان و از منش نفرین بود. فردوسی .یکی دینور بود یزدان پرست که هرگز نبردی به بیداد دست . فردوسی .بیرون ز یک پدر تو نغوشاک زاده ای من تا به سی پدر...
-
دینور
لغتنامه دهخدا
دینور. [ ن َ وَ ] (اِخ ) (مقبره ٔ...) از مقابر دوره ٔ هخامنشی در نزدیک بیستون است . (یادداشت مؤلف ).
-
دینور
لغتنامه دهخدا
دینور. [ ن َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسن آباد بخش کلیبر شهرستان اهر با 345 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
دینور
لغتنامه دهخدا
دینور. [ ن َ وَ ] (اِخ ) شهری از توابع جبل است که نزدیک قرمیسین (خرمیسین ) میباشد. مردم بسیاری منسوب به آنجا میباشند. فاصله آن تا همدان بیست و چند فرسخ وتا شهرزور چهار منزل است وسعت آن به اندازه دو ثلث همدان است میوه ها و کشتزارها و آبهای فراوان دارد...
-
دینور
لغتنامه دهخدا
دینور. [ ن َ وَ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است در بخش صحنه ٔ کرمانشاهان این رودخانه از کوههای باختری کندوله شمالی سرتخت و بخش سنقر و کوههای دهستان خدابنده لو سرچشمه گرفته در آبادی میان راهان یکی شده وارد تنگ دینور میشود طول تنگ دینور در حدود 12 هزار گز ...
-
دینور
لغتنامه دهخدا
دینور. [ ن َ وَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای چهارگانه بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان است . قراء دهستان در طول دره های جامیشان ، شاهپورآباد، ارمنی جان و کندوله واقع است مرتفعترین کوه در قسمت مرتفع مرکزی دهستان کوه زرین کوه است با ارتفاع قله ٔ 2517 متر در ...
-
واژههای مشابه
-
جامع دینور
لغتنامه دهخدا
جامع دینور. [ م ِ ع ِ ن َ وَ ] (اِخ ) مسجدی بود در دینور. این جامع را حسنویةبن حسین که از طرف آل بویه حاکم قسمتی از مردم کردستان بود و به حسن سیرت شهرت داشت در دینور بنا کرد. (از حبیب السیر چ تهران ص 353).
-
جستوجو در متن
-
کمام
لغتنامه دهخدا
کمام . [ ک َ ] (اِخ ) از دیههای دینور است و سلفی گفت از ابویعقوب یوسف بن احمدبن زکریای کمامی شنیدم که کمام آبادیی از اعمال دینور است . (از معجم البلدان ).
-
بالوان
لغتنامه دهخدا
بالوان . [ ل َ ] (اِخ ) قریه ای است در نواحی دینور، گفته اند میانه ٔ بالوان و بالوانه که آن هم در نواحی دینور است ، چهارفرسخ است . (مرآت البلدان ج 1 ص 161) (از معجم البلدان ).
-
دون
لغتنامه دهخدا
دون . (اِخ ) نام دهی از اعمال دینور و از آنجاست ابوعبداﷲ دونی . (یادداشت مؤلف ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن شنبذ. قاضی و محدثی است از مردم دینور.
-
ماه کوفه
لغتنامه دهخدا
ماه کوفه . [ هَِ ف َ / ف ِ ] (اِخ )دینور. (مفاتیح العلوم ). و دینور را بدان جهت ماه کوفه نامیدند که اهل کوفه آن را فتح کردند. (از معجم البلدان ). و رجوع به ماه الکوفه و ماه البصره شود.
-
شنبذ
لغتنامه دهخدا
شنبذ. [ شَم ْ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن شنبذ. قاضی دینور. محدث است . (منتهی الارب ).