کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دینار و درم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دینار و درم
لغتنامه دهخدا
دینار و درم . [ رُ دِ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) وجه . تن خواه . پول نقد. (یادداشت دهخدا). زر و سیم ... سکه ٔ طلا و نقره : آنکس که به دینار و درم مال بیندوخت سر عاقبت اندرسر دینار و درم کرد.(از یادداشت دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
دینار حجام
لغتنامه دهخدا
دینار حجام . [ رِ ح َج ْ جا ](اِخ ) ابوطالب الضبی تابعی است . (یادداشت مؤلف ).
-
دینار زر
لغتنامه دهخدا
دینار زر. [ رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دینار که از زر باشد. مسکوک زرین : یکی صاع زرین گونه نگاربرابر به دینار زر ده هزار.فردوسی .
-
دینار عالی
لغتنامه دهخدا
دینار عالی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خانمیرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد. با 62 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
دینار کلکی
لغتنامه دهخدا
دینار کلکی . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش نیکشهرشهرستان چاه بهار. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
دینار مدنی
لغتنامه دهخدا
دینار مدنی . [ رِ م َ دَ نی ی ] (اِخ ) رجوع به ابوعبداﷲ القراظ شود.
-
دیر دینار
لغتنامه دهخدا
دیر دینار. [ دَ رِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در جزیره ٔ أقور. اما محل آن را نمیدانم ابن مقبل درباره ٔ آن اشعاری گفته است . (از معجم البلدان ).
-
بی دینار
لغتنامه دهخدا
بی دینار. (ص مرکب ) (از: بی + دینار) بی پول . مفلس . بی زر : سؤال کردم گل را که بر که میخندی جواب داد که بر عاشقان بی دینار. عمادی شهریاری .رجوع به دینار شود.
-
چهارصد دینار
لغتنامه دهخدا
چهارصد دینار. [ چ َ / چ ِ ص َ ] (اِ مرکب ) چارصد دینار. دو عباسی . (یادداشت مؤلف ). هشت شاهی .
-
ابراهیم بن دینار
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن دینار. [ اِ م ِ ن ِ ] (اِخ ) ابوحکیم نهروانی بغدادی . از اکابر دانشمندان قرن ششم هجری (485-556 هَ .ق .). مدرسه ای به باب الازج بنا کرده که به نام او مشهور شده است .
-
ابن دینار همدانی
لغتنامه دهخدا
ابن دینار همدانی . [ اِ ن ُ رِ هََ م َ ] (اِخ ) فقیهی شافعی . او راست : کتاب الشروط، در حدود هزار ورقه .
-
جستوجو در متن
-
صراف
لغتنامه دهخدا
صراف . [ ص َرْ را ] (ع ص ، اِ) صیغه ٔ مبالغه از صرف . صیرفی . (زمخشری ) (دهار). صیرف . (منتهی الارب ).نقاد. نقاد دراهم . || انتساب به اشتغال بعمل خرید و فروش طلا را می رساند. (سمعانی ). || داننده ٔ علم صرف . || سره گر. سره کننده ٔسیم و زر. سره کننده ...
-
درم
لغتنامه دهخدا
درم . [ دِ رَ ] (اِ) زری که معروف بوده و درهم معرب آنست . (آنندراج ). شصت پشیز. ده یک دینار. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نوعی از نقره ٔ مسکوک و نقود و نوع پول . (ناظم الاطباء). مسکوک سیمین . سکه از سیم . سکه ٔ نقره . پول سیمین . نقره ٔمسکوک . پول سفید....