کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دینار آل برمک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دینار آل برمک
لغتنامه دهخدا
دینار آل برمک . [ رِ ل ِ ب َ م َ ] (اِخ ) لقب ابراهیم بن یحیی بن خالد برمکی . چون چهره ٔ زیبایی داشت وی را به دینار آل برمک میخواندند و در نوزده سالگی در گذشته است . (از الوزراء و الکتاب جهشیاری صص 136-137).
-
واژههای مشابه
-
صد دینار
لغتنامه دهخدا
صد دینار. [ ص َ ] (اِ مرکب ) دو شاهی تا زمان رضاشاه رائج بود و ده عدد آن یک قران (یک ریال ) ارزش داشت و در تداول عامه آن را مخفف سازند و صنار گویند.- کفش پاشنه صناری (صد دیناری ) ؛ نوعی کشف زنانه که پاشنه ٔ آن از بن که بکفش چسبیده است پهن ولی انتهای ...
-
نیم دینار
لغتنامه دهخدا
نیم دینار. (اِ مرکب ) کنایه از لب معشوق . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از رشیدی ). نیمه ٔدینار. (رشیدی ) (برهان قاطع) : بخستم نیم دینارش به گاز از بیخودی یعنی که گر جم را نگین است آن نگینش را نگار است این . خاقانی (از انجمن آرا).ما درم ریز...
-
دینار بیعتی
لغتنامه دهخدا
دینار بیعتی . [ رِ ب َ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زری که در بیعت می دادند : چون سپاه سست کاری ایشان همی دیدند و دینار بیعتی بدیشان رسید خاموش کردند. (تاریخ سیستان ). رجوع به همین ترکیب در ذیل کلمه ٔ بیعت شود.
-
دینار حجام
لغتنامه دهخدا
دینار حجام . [ رِ ح َج ْ جا ](اِخ ) ابوطالب الضبی تابعی است . (یادداشت مؤلف ).
-
دینار زر
لغتنامه دهخدا
دینار زر. [ رِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دینار که از زر باشد. مسکوک زرین : یکی صاع زرین گونه نگاربرابر به دینار زر ده هزار.فردوسی .
-
دینار عالی
لغتنامه دهخدا
دینار عالی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خانمیرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد. با 62 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
دینار کلکی
لغتنامه دهخدا
دینار کلکی . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش نیکشهرشهرستان چاه بهار. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
دینار مدنی
لغتنامه دهخدا
دینار مدنی . [ رِ م َ دَ نی ی ] (اِخ ) رجوع به ابوعبداﷲ القراظ شود.
-
دیر دینار
لغتنامه دهخدا
دیر دینار. [ دَ رِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در جزیره ٔ أقور. اما محل آن را نمیدانم ابن مقبل درباره ٔ آن اشعاری گفته است . (از معجم البلدان ).
-
ماه دینار
لغتنامه دهخدا
ماه دینار. (اِخ ) شهر نهاوند را گویند. وجه تسمیه ٔ این شهر به ماه دینار این است که حذیفة الیمان وقتی بدین شهر فرود آمد مردی را در حرب اسیر گرفتند گفت مرا پیش امیر برید تا درباره ٔ شهر با وی گفتگو کنم . وی را پیش امیر بردند و او با امیر مصالحه کرد. نا...
-
مالک دینار
لغتنامه دهخدا
مالک دینار. [ ل ِ ک ِ ](اِخ ) از موالی بنی سامةبن لؤی القرشی و از مشاهیرتابعین و زاهد بسیار معروف بصره که در زهد و اعراض از دنیا همواره بدو مثل زنند بعلاوه او یکی از خطاطان مشهور عصر خود بود و قرآن به اجرت می نوشت و هر مصحفی را در چهار ماه بپایان می...
-
بی دینار
لغتنامه دهخدا
بی دینار. (ص مرکب ) (از: بی + دینار) بی پول . مفلس . بی زر : سؤال کردم گل را که بر که میخندی جواب داد که بر عاشقان بی دینار. عمادی شهریاری .رجوع به دینار شود.
-
چهارصد دینار
لغتنامه دهخدا
چهارصد دینار. [ چ َ / چ ِ ص َ ] (اِ مرکب ) چارصد دینار. دو عباسی . (یادداشت مؤلف ). هشت شاهی .