کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیماس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیماس
لغتنامه دهخدا
دیماس . (اِ) ترجمه ٔ توضیح باشد که از واضح شدن و ظاهر گردیدن است . (برهان ). مؤلف انجمن آرا نویسد بدین معنی در کتب عرب و عجم ندیده ام و اصل این لغت عربی است و در اصل پارسی نیست .
-
دیماس
لغتنامه دهخدا
دیماس . [ ] (اِخ ) یکی از شاگردان پولس که بصفت غیرت موصوف و با او بکار مشغول بود. (قاموس کتاب مقدس ).
-
دیماس
لغتنامه دهخدا
دیماس . [ دَ ] (ع اِ) خانه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خانه ٔ زیر زمین چه خانه ٔ حیوانات چه خانه ٔ حمام . || سمج تاریک . (منتهی الارب ). لانه ٔ وحوش و گودال زیرزمین وجای تاریک که روشنی بدانجا نرسد. (از اقرب الموارد). || گلخن حمام . (از منتهی ...
-
دیماس
لغتنامه دهخدا
دیماس . [ دَ / دی ] (اِخ ) شهری در نزدیکی دمشق . (از اقرب الموارد). یاقوت می نویسد موضعی است در وسط عسقلان مکانی است مرتفع و مشرف برعسقلان نزدیک مسجد جامع و ابوالحسن محمدبن عمربن عبدالعزیز دیماسی بدان منسوب است . (از معجم البلدان ).
-
دیماس
لغتنامه دهخدا
دیماس . [ دَ /دی ] (اِخ ) زندانی است که حجاج در واسط ساخته بوده است . (از معجم البلدان ). نام زندان حجاج بن یوسف جهت تاریکی آن . (منتهی الارب ). محبس حجاج . (انجمن آرا).
-
جستوجو در متن
-
دیامیس
لغتنامه دهخدا
دیامیس . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دیماس . (اقرب الموارد). رجوع به دیماس شود.
-
اندماس
لغتنامه دهخدا
اندماس . [ اِ دِ ] (ع مص ) درآمدن در دیماس . (منتهی الارب ). درآمدن در دیماس و خانه ٔ تاریک و گلخن و حمام و جز آن . (ناظم الاطباء). درآمدن در دیماس یعنی خانه ٔ زمین و حمام . (آنندراج ). به دیماس داخل شدن . (از اقرب الموارد). و رجوع به دیماس شود.
-
دیماسی
لغتنامه دهخدا
دیماسی . [ دَ / دی ] (ص نسبی ) منسوب است به دیماس که موضعی است در عسقلان و ابوالحسن دیماسی از آنجاست . (ازمعجم البلدان ). سمعانی در الانساب گوید منسوب است به دیماس که بمعنی حمام است و این انتساب حمامی بودن را میرساند. (از انساب سمعانی ). رجوع به دیما...
-
دمامیس
لغتنامه دهخدا
دمامیس . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دیماس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ دیماس ، به معنی خانه و سمج تاریک و گلخن حمام . (آنندراج ). رجوع به دیماس شود.
-
مندمس
لغتنامه دهخدا
مندمس . [ م ُ دَ م ِ ] (ع ص ) درآینده در دیماس . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درآینده در حمام و گلخن و زندان . (ناظم الاطباء). رجوع به دیماس و اندماس شود.
-
تیماس
لغتنامه دهخدا
تیماس . (اِ) بیشه و نیستان و جنگل را گویند و به عربی اجم خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بیشه . (صحاح الفرس ). بیشه و نیستان . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). جنگل و بیشه و ویرانه و ملک لم یزرع و ویران و نیستان . (ناظم الاطباء) : نهاده روی...
-
آبروی
لغتنامه دهخدا
آبروی . [ ب ِ ] (اِ مرکب ) آب روی . آبرو. حرمت . عزّت . شرف . اعتبار. ناموس . جاه . (ربنجنی ). عِرض . ارج . قدر. (ربنجنی ). شأن : درِ بی نیازی بشمشیر جوی بکشور بود شاه را آب روی . فردوسی .اگر راستی تان بود گفتگوی به نزدیک منْتان بود آبروی . فردوسی ....