کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیرینگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیرینگی
لغتنامه دهخدا
دیرینگی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص ) قدمت . قدم . (منتهی الارب ). مقابل نوی . عتاقت . دیرینه بودن . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح اداری ) این کلمه بجای سابقه خدمت پذیرفته شده است . (لغات فرهنگستان ).
-
جستوجو در متن
-
قدمت
لغتنامه دهخدا
قدمت . [ ق ِ م َ ] (ع اِمص ) کهنگی و دیرینگی . (ناظم الاطباء).
-
قدم
لغتنامه دهخدا
قدم . [ ق ِ ] (ع اِمص ) دیرینگی . (منتهی الارب ). اسم است قدیم را یعنی زمان قدیم . (از اقرب الموارد).
-
ازلیت
لغتنامه دهخدا
ازلیت . [ اَ زَ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) دیرینگی . قِدَم . همیشگی . هگرزی . هرگزی .
-
کهنی
لغتنامه دهخدا
کهنی . [ ک ُ هََ / هَُ ] (حامص ) دیرینگی . عتاقت . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهن بودن . کهنه بودن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کهن و کهنه شود.
-
قدم
لغتنامه دهخدا
قدم . [ ق ِ دَ ] (ع اِمص ) پیشی در کار. || دیرینگی . || ضد حدوث . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در اصطلاح عرفاء و صوفیه عبارت از سابقه ای است که حکم کرده است به آن حق بر بنده ازلاً و کامل میشود بنده بدان . (کشاف ج 2 ص 1211) (فرهنگ مصطلحات عرفا ص 314)...
-
علی بکری
لغتنامه دهخدا
علی بکری . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد شریف بکری موصلی . از منجمان و احکامیان متقدم بود. او راست : برهان الکفایة، در علم احکام نجوم به عربی ، که ظاهراً در اواخر قرن ششم هجری تألیف شده است . مؤلف در کتاب خود از عمربن فرخان طبری ، ماشأاﷲ، یعقوب ...
-
تعین
لغتنامه دهخدا
تعین . [ ت َ ع َی ْ ی ُ ] (ع مص ) ناشناسا نمودن خود را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درنگ کردن جهت رسیدن بچیزی . || بیقین دیدن کسی را. || نزدیک آمدن جهت اعانت . || چشم دار گردیدن چرم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مخصوص شد...
-
دانیالی
لغتنامه دهخدا
دانیالی . [ ] (اِخ ) نام مردی ببغداد معاصر مقتدرخلیفه ٔ عباسی یعنی از مردم اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هَ . ق . وی در نسخه سازی و جعل کتابها و نمودن که آن کتب مجعول نسخی قدیم است مهارتی بسزا داشته است . ابن مسکویه در تجارب الامم در باره ٔ وی آرد:...