کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیرگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیرگاه
لغتنامه دهخدا
دیرگاه . (ق مرکب ) زمانی دراز. زمان طولانی و ممتد از زمان معلوم . (یادداشت مؤلف ) : تو از دیر گاهست با گنج خویش گزیدستی از بهر ما رنج خویش . فردوسی .نقل با باده بود باده دهی نقل بده دیرگاهست که این رسم نهاد آنکه نهاد. فرخی .خزیمه دیرگاه زن نکرد که ن...
-
جستوجو در متن
-
دیرگاهان
لغتنامه دهخدا
دیرگاهان .(ق مرکب ) به دیرگاه . دیرگاه . رجوع به دیرگاه شود.
-
دیرگاهی
لغتنامه دهخدا
دیرگاهی . (ص نسبی مرکب ، ق مرکب ) مدتی مدید. منسوب به دیرگاه . مدتی طویل . مقابل زودگذار. (یادداشت مؤلف ) : به کوه اندرون مانده ٔ دیرگاهی به سنگ اندرون زاده ٔ باستانی . فرخی . || قدیم . دیرینه :بگفت این و پس هر دو برخاستندغم دیرگاهی ز دل کاستند.فردو...
-
جراح
لغتنامه دهخدا
جراح . [ ج ُرْ را ] (اِخ ) سباک بن منذر شیبانی . وی مردی پاک دین و نیکوسیرت بود که از طرف عمربن عبدالعزیزوالی سیستان شد و دیرگاه آنجا بماند و مردمان از اوآسایش یافتند. و فتنه برخاست تا آنکه عمربن عبدالعزیز او را عزل کرد. (از تاریخ سیستان چ بهار ص 123...
-
دیرگه
لغتنامه دهخدا
دیرگه . [ گ َه ْ ] (ق مرکب ) مخفف دیرگاه . مدتی طویل : اگرچه دیرگه از خدمت تو بودم دورنرفته بودم جایی که عیبی آید از آن . فرخی .بدی دیر گه کان کمان پیش شاه کشیدستمی بر امید تو ماه . اسدی .- از دیرگه باز ؛ از زمانی دراز. از مدتی پیش : درست از گمان من ...
-
ناشتا
لغتنامه دهخدا
ناشتا. [ ش ْ /ش ِ ] (ص ) ناهار را گویند که از بامداد باز چیزی نخوردن است . (برهان قاطع) . به معنی نهار که از دیرگاه چیزی نخورده باشد و آن را ناشتاب نیز گویند. (انجمن آرا). کسی که از صبح چیزی نخورده باشد. (فرهنگ نظام ) . گرسنه بودن یعنی نهار ماندن که ...
-
عشیة
لغتنامه دهخدا
عشیة. [ ع َ شی ی َ ] (ع اِ) آخر روز. (منتهی الارب ). شبانگاه . (زمخشری ) (دستور اللغة). شبانگاه ، از نماز شام تا نماز خفتن . (دهار). به معنی «عشی ّ» است ، چنانکه گویند: أتیته عشیة أمس یا عشی أمس ، و برخی گویند عشیة مؤنث عشی است و عرب آن را به معن...
-
تحیة
لغتنامه دهخدا
تحیة. [ ت َ حی ی َ ] (ع مص ) سلام کردن بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سلام فرستادن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). سلام گفتن . (آنندراج ) : فسلموا علی انفسکم تحیة م...
-
صرف کردن
لغتنامه دهخدا
صرف کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بکار بردن . هزینه کردن . خرج کردن . مصرف کردن . نفقه کردن : و یک دینار از آن اثارات بخزانه ٔ خویش نگذاشت و بهیچ سپاهی نداد الا که همه در خیرات صرف کرد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 91).نداشت چشم بصیرت که گرد کرد و نخورد...
-
نیم شب
لغتنامه دهخدا
نیم شب . [ ش َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) نیمه شب . دل شب . نصف شب . دیرگاه شب : همی باده خوردند تا نیم شب به یاد بزرگان گشاده دو لب . فردوسی .چو از خواب بیدار شد نیم شب یکی جام می جست و بگشاد لب . فردوسی .وزآن پس یکی نیز نگشاد لب پر از غم همی بود تا نیم ...
-
تورانیان
لغتنامه دهخدا
تورانیان . (اِخ ) کلیه ٔ مردم اورال آلتائی که در آسیای مرکزی و شمالی و در شمال کشور ایران سکونت دارند و اقوام هن و مجار و ترک از این قومند. (از لاروس ). مردم توران زمین . ساکنان سرزمین توران . مرحوم بهار در سبک شناسی آرد: ... یکی تورانیان ؛ یعنی فرزن...
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (پسوند) این مزیدببعضی کلمات ملحق شود و معنی زمان دهد : آب انگور خزانی را خوردن گاه است که کس امسال نکرده ست مر او را طلبی . منوچهری .وقت سحرگاه فراشی آمد مرا بخواند برفتم . (تاریخ بیهقی ). و هم در شب رسولی نامزد کردند، مردی علوی وجیه از محتشمان...
-
ناهار
لغتنامه دهخدا
ناهار. (ص ) (از: نا، پیشوند نفی و سلب + آهار) لفظاً یعنی بی خورش . بی آش . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || شخصی که از بامداد باز چیزی نخورده باشد و معنی ترکیبی آن ناهار است یعنی ناخورده ، چه آهار به معنی خورش باشد. (برهان قاطع). که از دیرگاه چیز ...
-
بیگاه
لغتنامه دهخدا
بیگاه . (ص مرکب ، ق مرکب ،اِ مرکب ) شام . در برابر صبح . (از برهان ). وقت شام . (آنندراج ). شام . مقابل صبح . (ناظم الاطباء). نزدیک شب هنگام . تنگاتنگ غروب . آفتاب زرد : عبدالمطلب را سوی ابرهه آورد و چون به لشکرگاه رسید روز بیگاه بود خبر به ابرهه برد...