کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیباج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیباج
لغتنامه دهخدا
دیباج . (اِخ ) عده ای از خاندان رسول اکرم و غیره بدین نام ملقب بوده انداز جمله محمدبن عبداﷲبن عمروبن عثمان بن عفان ، مادرش فاطمه دختر امام حسین (ع )، اسماعیل بن ابراهیم العمربن الحسن بن علی و محمدبن المنذربن الزبیربن العوام ووجه تسمیه ٔ ایشان جمال و ...
-
دیباج
لغتنامه دهخدا
دیباج . (معرب ، اِ) جامه ای که تار و پود آن از حریر باشد، یکی آن دیباجه . فارسی معرب است . (از اقرب الموارد). مؤلف تاج العروس گوید ذکر این کلمه در احادیث بمعنای جامه های ابریشمی آمده است و از کلمه ٔ دیبای یا دیبا معرب شده و «ج » درآخر آن اضافه شده ا...
-
دیباج
لغتنامه دهخدا
دیباج . [ دَ ] (ع اِ) صورتی است از دیباج . (از لسان العرب ).
-
واژههای مشابه
-
محمد دیباج
لغتنامه دهخدا
محمد دیباج . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) فرزند سوم امام جعفر صادق علیه السلام که به ظاهر جرجان مجاور قبرداعی مدفون است . رجوع به غزالی نامه ، حاشیه ٔ ص 26 و تاریخ قم ص 223 شود.
-
جستوجو در متن
-
دیوباف
لغتنامه دهخدا
دیوباف . [ وْ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) نساجةالجن باشد که معرب آن دیباج است . (از المعرب جوالیقی ص 140). رجوع به دیباج شود.
-
ذیبا
لغتنامه دهخدا
ذیبا. (اِ) از پهلوی ، دیپاک . دیبا. دیباج .
-
دیابیج
لغتنامه دهخدا
دیابیج . [ دَ ] (ع اِ) و دبابیج ، ج ِ دیباج و صورت دوم بنابر آن است که ریشه ٔ کلمه مشدد باشد مانند دنانیر. (از منتهی الارب ). و نیز رجوع به الجماهر ص 69 و دیباج شود.
-
دبابیج
لغتنامه دهخدا
دبابیج . [ دَ ] (معرب ، اِ) ج ِ دیباج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار).
-
عجلانیة
لغتنامه دهخدا
عجلانیة. [ ع َ نی ی َ ] (اِخ ) شهرکی است به ثغور مرج دیباج نزدیک مصیقه . (معجم البلدان ).
-
دیباجی
لغتنامه دهخدا
دیباجی . (اِخ ) ابوالطیب محمدبن جعفربن المهلب . نسبت وی منسوب به صنعت دیباج است . (از تاج العروس ).
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم خُتَّلی . مصنف دیباج و از شهر ختل و محدث است . (منتهی الارب ). و ختل به ماوراءالنهر است .
-
دیباجی
لغتنامه دهخدا
دیباجی . (ص نسبی ) (از: دیباج معرب دیبا، دیپاگ + ی نسبت ) دیباباف را گویند یعنی هرچه از دیبا بافته شده باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || منسوب به دیباج که صنعت ابریشم بافی و خرید و فروش آن را میرساند. (از انساب سمعانی ). دیباگری . دیبا فروش ....
-
ریورثونی
لغتنامه دهخدا
ریورثونی . [ ری وَ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم ... ریورثونی بخاری معروف به دیباج الوجه ، ازابوالقاسم بن حبایة و دیگران روایت کرد و ابومحمد عبدالعزیز نخشبی از وی روایت دارد. (از لباب الانساب ).