کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دگرش با مشخصۀ ثابت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) الخیار. از قدماء مشایخ است و با جنید و رویم صحبت داشته وطریقت از ایشان گرفته و پیوسته حکایت ایشان گفتی .
-
رنگ بست کردن
لغتنامه دهخدا
رنگ بست کردن . [ رَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با چاره و حیله ای رنگ را ثابت کردن . داخل کردن دوایی یا رنگی در رنگهای جامه یا فرش تا رنگ ثابت ماند. رنگ رونده را با چاره یا دارویی ثابت کردن . و رجوع به رنگ بست و رنگ بسته شود.
-
ثابت قیس
لغتنامه دهخدا
ثابت قیس . [ ب ِ ق َ ] (اِخ ) النخعی . یکی از اشراف کوفه . او در خلافت عثمان با بزرگان و فصحای کوفه مجامعی بر مخالفت عثمان داشت ازینرو خلیفه او را از کوفه بسال 33 هَ . ق . نفی کرد. و رجوع به ثابت بن قیس ... شود.
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ] (اِخ ) ابن سلطان بن علی بن مزید در لشکر سیف الدوله صدقةبن منصور بود و هنگام مقابله ٔ صدقه با سپاه سلطان محمد از صدقة بگریخت و نزد سلطان محمد رفت و لشکریان صدقة دل شکسته شدند و محاربه ناکرده روی بفرار نهادند و صدقة بقتل رسید .
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن الدحداح . صحابی است و او را ثابت بن الدحداحة نیز گفته اند. مکنی به ابی الدحداح و ابی الدحداحة. ابن حجر در اصابه از طبرانی روایت کند که پیغمبر (صلعم ) درجنازه ٔ او حاضر بود و از واقدی نقل می کند که ثابت بن الدحداحة روز جنگ اح...
-
کالری فیکس
لغتنامه دهخدا
کالری فیکس . (اِ) لغت فرانسه ، با حرارت ثابت . || اصطلاحاً نوعی بخاری نفتی .
-
بادوام
لغتنامه دهخدا
بادوام . [ دَ ] (ص مرکب ) پایدارو استوار و ثابت . (ناظم الاطباء). رجوع به با شود.
-
رافع
لغتنامه دهخدا
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) مصری ، ابن ثابت ، یا (رویفعبن ثابت ) از مردم مصر بود و با حضرت رسول اکرم (ص ) خرما خورد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و حسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهرة ج 1 ص 90 و الاصابة ج 2 قسم اول و رافعبن ثابت شود.
-
ابوعباد
لغتنامه دهخدا
ابوعباد. [ اَ ع َب ْ با ] (اِخ ) ثابت بن یحیی بن یسار الرّازی . کاتب و حاسب مأمون خلیفه است . رجوع بتجارب السلف ص 172 چ طهران و رجوع به ثابت ... شود.
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثبات و ثبوت . پابرجا. برقرار. مُزلَئم . سجّین . محکم . استوار. (دهار). پایدار. پاینده .مقرر. ایستاده . ایستنده . برقرار. بارد : فتح است کز او ملک بود ثابت و دین راست .زین بیش چه خواهید که باشد هنر فتح . مسعود سعد (د...
-
کرامة
لغتنامه دهخدا
کرامة. [ ک َ م َ ] (اِخ ) ابن ثابت . اختلاف است درصحبت وی با نبی صلی اﷲ علیه و سلم . (منتهی الارب ).
-
مؤتبل
لغتنامه دهخدا
مؤتبل . [ م ُءْ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ائتبال . (از منتهی الارب ماده ٔ اب ل ). آن که ثابت نمی ماند به نگهبانی وچرانیدن شتران . آن که غافل می شود از چرانیدن شتران .(ناظم الاطباء). || آن که ثابت نمی ماند بر روی شتر در حالت سواری . (ناظم الاطباء...
-
اصالة
لغتنامه دهخدا
اصالة. [ اَ ل َ ] (ع مص ) اصلی شدن . (زوزنی ). با اصل و بیخ و ریشه گردیدن درخت و ثابت و راسخ شدن بیخ آن . || بااصل شدن مرد. (ناظم الاطباء). نژاده شدن . اصلی شدن . (زوزنی ). || خلیفه ٔ ثابت رأی گردیدن . (ناظم الاطباء). || محکم رأی شدن . (تاج المصادر...
-
الیاقیم
لغتنامه دهخدا
الیاقیم . [ ] (اِخ ) (کسی که خداوند او را ثابت قدم میدارد یا سرافراز میکند) نام رئیس خانواده ٔ حزقیا که با دیگران برای همعهد شدن با پادشاه آشور بیرون آمد. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
صلح کل
لغتنامه دهخدا
صلح کل . [ ص ُ ح ِ ک ُل ل / ک ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طریقه ٔ موحدان است که مآل همه ٔ مذاهب واحد دانسته با مردمان مختلف المذاهب خصومت نداشتن و با دوست ودشمن به آشتی بسر بردن . (غیاث اللغات ) : عارفان صائب ز سعد و نحس انجم فارغندصلح کل با ثابت و ...