کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دژن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دژن
لغتنامه دهخدا
دژن . [ دِ ژِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار، بخش کامیاران ، شهرستان سنندج .واقع در 58هزارگزی شمال غربی کامیاران و 6هزارگزی جنوب باختری پالنگان ، با 285 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالروست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دژن
لغتنامه دهخدا
دژن . [ دُ ژَ / دِ ژَ / دُ ] (ص ) تیز به طعم . (از لغت فرس اسدی ). چیزی را گویند که طعم او تند و تیز باشد. (برهان ). هر چیز که مزه ٔ آن تیز باشد. (غیاث ). تیزطعم . (از جهانگیری ). هرچیز که طعم آن تند و تیز و ترش باشد. (ناظم الاطباء).ثَقیف . حِرّیف . ...
-
واژههای مشابه
-
ژربیه دژن
لغتنامه دهخدا
ژربیه دژن . [ ژِ ی ِ دُ ژُ ] (اِخ ) نام قله ٔ ویواره در جنوب مزانک . رود لوآر در پای آن جاری و ارتفاع آن 1554 متر است .
-
جستوجو در متن
-
دژند
لغتنامه دهخدا
دژند. [ دِ ژَ / دُ ژَ ] (ص ) دژن . چیزی تند و تیزطعم . (برهان ). || تندشده و بخشم آمده . (لغت فرس اسدی ، ذیل دژآگاه ). تندشده . (جهانگیری ) (صحاح الفرس ). مردم قهرآلوده و خشمناک و تند و تیز. (برهان ). || جلد و شتاب . (ناظم الاطباء). و رجوع به دژن شود...
-
ثقیف
لغتنامه دهخدا
ثقیف . [ ث ِ ق ق ] (ع ص ) سخت ترش و تیز. دژن : خل ّ ثقیف ؛ سرکه ٔ سخت ترش . سرکه ٔ چون الماس .
-
خنز
لغتنامه دهخدا
خنز. [ خ َ ن َ / ن ِ ] (ع ص ) گوشت بوی گرفته ٔ فاسدشده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : لحم خنز. || جوز خنز؛ گوز دژن . (مهذب الاسماء).
-
گیگر
لغتنامه دهخدا
گیگر. [ گی گ َ ] (اِ) معرب آن جرجیر است و به نامهای تره تیزک ، شاهی ، شاهتره ، کوله تره ، خاصه تره ، رشادنیز خوانده می شود. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ترمیره که به تازیش جرجیر گویند. (مؤید الفضلا) : گیگر و گندنا و سپندان و کاسنی این هر چهار گونه که دا...
-
حریف
لغتنامه دهخدا
حریف . [ ح ِرْ ری ] (ع ص ) تیز. دژن . زبان گز. تند. سخت تیز. سخت تند. حکیم مؤمن گوید: حِرّیف ؛ به معنی گزنده است که اجزاء او در زبان فرورفته و بسیار بگزد و تفریق اجزاء او کند و فعل آن تحلیل و تنقیه و تعفین واحراق و تلطیف است بجهت شدت حرارت . (تحفه )...
-
سپندان
لغتنامه دهخدا
سپندان . [ س ِ / س َ پ َ ] (اِ) خردل و آن تخمی است دوایی . (از غیاث ) (آنندراج ) (برهان ) (صحاح الفرس ): خرفق ؛ خردل فارسی بلغت اهل شام و بمصر به حشیشة السلطان شهرت دارد و آن نوعی از سپندان است که برگش عریض باشد. (منتهی الارب ) : مریخ دلالت کند بر سپ...
-
گندنا
لغتنامه دهخدا
گندنا. [ گ َ دَ ] (اِ) معروف است وآن سبزیی باشد خوردنی . گویند چون خواهند روغن بلسان را بیازمایند گندنا را به آب چرب سازند و بر چراغ دارند، اگر افروخته شود خالص است و الا نه . اگر تخم گندنا را در سرکه ریزند ترشی آن را برطرف کند. (برهان ). سبزی معروف ...
-
دژم
لغتنامه دهخدا
دژم . [ دُ ژَ / دِ ژَ ] (ص ) پژمان و اندوهگن و از غم فروپژمرده . (از لغت فرس اسدی ). افسرده و غمگین و اندوهناک و رنجور و بیمار و آشفته . (از برهان ). افسرده و اندوهگین . (از جهانگیری ). آشفته و بددماغ ، که گویند در اصل دژن بوده است به معنی آشفته و خش...