کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دژاگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دژآگاه
لغتنامه دهخدا
دژآگاه . [ دِ ] (اِ مرکب ) کوتوال و محافظت کننده ٔ قلعه . (از برهان ) (از ناظم الاطباء).
-
دژآگاه
لغتنامه دهخدا
دژآگاه . [ دُ ] (ص مرکب ) دژاگه . سهمگین و خشم آلود. (ازبرهان ). سودائی . (ناظم الاطباء). خشمگین : سوار جهان نیوزار دلیرچو پیل دژآگاه و درنده شیر. دقیقی .کنون اندرآمد میانتان زریرچو گرگ دژآگاه و درنده شیر. دقیقی .دژآگاه مردی چو دیو سترگ سپاهی بکردار ...
-
واژههای همآوا
-
دژآگاه
لغتنامه دهخدا
دژآگاه . [ دِ ] (اِ مرکب ) کوتوال و محافظت کننده ٔ قلعه . (از برهان ) (از ناظم الاطباء).
-
دژآگاه
لغتنامه دهخدا
دژآگاه . [ دُ ] (ص مرکب ) دژاگه . سهمگین و خشم آلود. (ازبرهان ). سودائی . (ناظم الاطباء). خشمگین : سوار جهان نیوزار دلیرچو پیل دژآگاه و درنده شیر. دقیقی .کنون اندرآمد میانتان زریرچو گرگ دژآگاه و درنده شیر. دقیقی .دژآگاه مردی چو دیو سترگ سپاهی بکردار ...
-
جستوجو در متن
-
دژآگاهی
لغتنامه دهخدا
دژآگاهی . [ دُ ] (حامص مرکب ) دژآگاه بودن . جهل مرکب . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دژآگاه شود.
-
دژآگه
لغتنامه دهخدا
دژآگه . [ دِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف دژآگاه . کوتوال قلعه . (برهان ). رجوع به دِژآگاه شود.
-
دژگاه
لغتنامه دهخدا
دژگاه . [ دُ ] (ص مرکب ) دژآگاه است در تمام معانی . (از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء). رجوع به دژآگاه شود.
-
بدآگاه
لغتنامه دهخدا
بدآگاه . [ ب َ ] (ص مرکب ) جاهل . جاهل بجهل مرکب . بی خبر. (یادداشت مؤلف ). دژآگاه . (فرهنگ اسدی ذیل دژآگاه از یادداشت مؤلف ).
-
دژانگاه
لغتنامه دهخدا
دژانگاه . [ دُ ] (ص مرکب ) سهمگین و خشم آلود و قهرناک . دژآگاه . (برهان ) (آنندراج ).
-
دژاباد
لغتنامه دهخدا
دژاباد. [ دُ ] (ص مرکب ) سهمگین و خشم آلود. (برهان ). خشم آلود. (شرفنامه ٔ منیری ). خشمگین . غضبان . دژآگام . دژآگامه . دژآگاه . دژآگه : اگر شیر دژابادش ببیند چو سگ اندر پس زانو نشیند.بهرامی .
-
ریوساز
لغتنامه دهخدا
ریوساز. [ وْ ] (نف مرکب ) مکار. حیله گر. (از یادداشت مؤلف ) : چو رشک آورد آب و گرم و نیازدژآگاه دیوی بود ریوساز.فردوسی .یکی نامه بنویس ای خوشنوازکه ای بیخرد روبه ریوساز.فردوسی .
-
جاهل مرکب
لغتنامه دهخدا
جاهل مرکب . [ هَِ ل ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دژآگاه . (یادداشت مؤلف ). آنکه علم وی با واقع مطابق نباشد. آنکه گمان بردکه چیزی را میداند و بواقع آنرا نمیداند. قسیم جاهل بسیط، که جهل وی مطلق است و اصلاً جاهل بچیزی است .
-
دژند
لغتنامه دهخدا
دژند. [ دِ ژَ / دُ ژَ ] (ص ) دژن . چیزی تند و تیزطعم . (برهان ). || تندشده و بخشم آمده . (لغت فرس اسدی ، ذیل دژآگاه ). تندشده . (جهانگیری ) (صحاح الفرس ). مردم قهرآلوده و خشمناک و تند و تیز. (برهان ). || جلد و شتاب . (ناظم الاطباء). و رجوع به دژن شود...