کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دچار هراس سخت شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دچار کردن
لغتنامه دهخدا
دچار کردن .[ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مبتلی کردن . گرفتار کردن .- دچار خطا کردن ؛ به اشتباه انداختن .
-
دچار خوردن
لغتنامه دهخدا
دچارخوردن . [ دُ خُور / خُر دَ ] (مص مرکب ) ملاقی گشتن از ناگاهان به امری ناسازگار یا ددی یا شخصی .
-
جستوجو در متن
-
هراس
لغتنامه دهخدا
هراس . [ هَُ ] (ع ص ) شیر سخت اندام بسیارخوار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هراس افتادن
لغتنامه دهخدا
هراس افتادن . [ هََ اُ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد ترس شدن . بیم و هراس پیش آمدن در کاری : شنزبه گفت : سخن تو دلیل می کند بر آنکه از شیر مگر هراسی و نفرتی افتاده است . (کلیله و دمنه ). رجوع به هراس شود.
-
هراس
لغتنامه دهخدا
هراس . [هََ رْ را ] (ع ص ) هریسه ساز. (منتهی الارب ). هلیم پز و هریسه پز. (یادداشت مؤلف ). سازنده و فروشنده ٔ هریسه . (اقرب الموارد). || شیر درشت سخت خورنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هُراس شود.
-
تروز
لغتنامه دهخدا
تروز. [ ت ُ ] (ع مص ) سخت شدن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت شدن گوشت . (منتهی الارب ). سخت گردیدن و هنگفت شدن چیزی . (ناظم الاطباء). خشک شدن و سخت و محکم شدن چیزی . (از المنجد). غلیظ و سخت شدن چیزی . (از اقرب الموارد). یقال : ترزاللحم تروزاً؛ صلب . (اق...
-
احورار
لغتنامه دهخدا
احورار. [ اِ وِ ] (ع مص ) سخت سپید گردیدن . سپید شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || احور گردیدن . سیاه چشم شدن . (تاج المصادر بیهقی ).- احورار عین ؛ حوراء گردیدن چشم . سخت سفید و سخت سیاه شدن سپیدی و سیاهی چشم . سیاهه ٔ چشم سخت سیاه و سپیده ٔ آن سخت سپی...
-
دل خون شدن
لغتنامه دهخدا
دل خون شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت آزرده خاطر شدن . سخت رنجیدن . سخت اندوهناک گشتن .
-
ضراکة
لغتنامه دهخدا
ضراکة. [ ض َ ک َ ] (ع مص ) نابینا شدن . || درویش شدن . || بدحال شدن . || گول گردیدن . || بر جای ماندن . || درشت و سخت شدن پی و رگ حلق . (منتهی الارب ). سخت اندام شدن . (زوزنی ).
-
دل باختن
لغتنامه دهخدا
دل باختن . [ دِ ت َ ] (مص مرکب ) دل دادن . عاشق شدن . شیفته شدن . فریفته شدن . شیدا شدن . و رجوع به دل باخته شود. || زهره باختن . از ترس سخت مریض شدن یا مردن . سخت ترسیدن یا از ترس سخت بیمار شدن یا مردن .
-
پوست و استخوان شدن
لغتنامه دهخدا
پوست و استخوان شدن . [ ت ُ اُ ت ُ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب )سخت لاغر و نزار شدن . سخت نزار و نحیف و مهزول شدن . || یک پوست و استخوان شدن ، سخت لاغر شدن .
-
ضرم
لغتنامه دهخدا
ضرم . [ض َ رَ ] (ع مص ) سخت گرسنه گردیدن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ) (زوزنی ). سخت شدن گرسنگی . (منتخب اللغات ). || سخت شدن سوزش و حرارت چیزی . (منتهی الارب ). || افروخته شدن آتش . (زوزنی ). افروخته شدن آتش و شعله زدن آن . (منتهی الارب ). زبانه زد...
-
استحرار
لغتنامه دهخدا
استحرار. [ اِ ت ِ ](ع مص ) استحرار قتل ، یا استحرار موت ؛ بسیار شدن و سخت شدن کشتار و خون . بسیار شدن مرگ . (از منتهی الارب ). || سخت شدن جنگ . (تاج المصادر بیهقی ).
-
استحماش
لغتنامه دهخدا
استحماش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برافروختن از خشم . سخت خشمگین شدن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت خشمناک شدن . احتماش . از غایت خشم برافروخته شدن . || باریک آواز شدن .