کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دِسْتِنْبُو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دستنبو
لغتنامه دهخدا
دستنبو. [ دَ تَم ْ ] (اِ مرکب ) دستنبوی . دست بویه . شمام . دستنبویه . شمامه . ابن البیطار گوید در شام آن را لفاح گویند با اینکه لفاح چیز دیگر است . (یادداشت مرحوم دهخدا). گلوله ای از عنبر و مشک و دیگر عطریات که به دست گرفته ببویند. (جهانگیری ) شمامه...
-
واژههای همآوا
-
دستنبو
لغتنامه دهخدا
دستنبو. [ دَ تَم ْ ] (اِ مرکب ) دستنبوی . دست بویه . شمام . دستنبویه . شمامه . ابن البیطار گوید در شام آن را لفاح گویند با اینکه لفاح چیز دیگر است . (یادداشت مرحوم دهخدا). گلوله ای از عنبر و مشک و دیگر عطریات که به دست گرفته ببویند. (جهانگیری ) شمامه...
-
جستوجو در متن
-
دستنبوه
لغتنامه دهخدا
دستنبوه . [ دَ تَم ْ ] (اِ مرکب ) دستنبو. دستنبویه . رجوع به دستنبو شود. فقوس .
-
شمامة
لغتنامه دهخدا
شمامة. [ ش َم ْ ما م َ ] (ع اِ) شمام . دستنبو. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
پهنور
لغتنامه دهخدا
پهنور. [ پ َ ](اِ) چیزی چون دستنبو. (انجمن آرا). چیزی چون دستنبوی که بتازی حنظل گویند و قثاء النعام . (آنندراج ) (برهان ). || پهی که خرزهره باشد. (برهان ).
-
دستبویه
لغتنامه دهخدا
دستبویه . [دَ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از خربوزه است . (آنندراج ). دستنبو. (ابن الندیم ). نوعی از خربزه ٔ کوچک و مدور مخطط با پوستی نهایت نازک و گوشتی چون گرمک و معطر. دستنبو. دستنبویه . خراسانی . لُفّاح . شمام . شمامة. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رج...
-
کالوک
لغتنامه دهخدا
کالوک . (اِ) نوعی است از خربزه که عرب آن را صنعه خوانند و عجم دستنبو خوانندو خاصیت آن مانند خربزه است . (نزهةالقلوب ). ظاهراً مصحف کالک است . رجوع به کالک در همین لغت نامه شود.
-
قاچ کردن
لغتنامه دهخدا
قاچ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برش برش کردن . قاچ دادن .ورقه ورقه کردن . قطعه قطعه کردن . تشرید. به درازا به قطعات بریدن خربزه و هندوانه و دستنبو و امثال آن .
-
دستنبوی
لغتنامه دهخدا
دستنبوی . [ دَ تَم ْ ] (اِ مرکب ) دست انبوی . دستنبویه . دستنبو. شمام . شمامه . گلوله ای که از اقسام عطریات سازند و پیوسته در دست گیرند. آنچه از لخلخه و خوشبوی که آن را به دست توان گرفت . (برهان ). دستبوی . (معارف بهاء ولد ص 127). رجوع به دستنبو و دس...
-
شمام
لغتنامه دهخدا
شمام . [ ش َم ْ ما ] (ع اِ) نوعی از خربزه ٔ کوچک که خطهای سرخ و سبز و زرد دارد و بسیار خوشبو و به فارسی دستنبوی گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دستنبو. شمامه . (یادداشت مؤلف ). دستنبویه است . (اختیارات بدیعی ). رجوع به مترادفات کلمه...
-
ثغاریر
لغتنامه دهخدا
ثغاریر. (ع اِ) درداب . شمامه . دستنبویه . کچری . و بلغت اهل شام شمام خوانند و به فارسی دستنبو و به اصفهانی دستنبویه . (اختیارات بدیعی ). و آن نوعی از خربزه ٔکوچک است در نهایت خوش خط و خالی و خوش بوئی بوئیدن آن دماغ را گرم کند و سُده بگشاید. (برهان قا...
-
خراسانی
لغتنامه دهخدا
خراسانی . [ خ ُ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به خراسان ، که مشتمل بر بلاد کثیره می باشد. بعقیده ٔ اهل عراق از ری تا مطلع شمس داخل خراسانست . (از انساب سمعانی ) (منتهی الارب ) : ببازارگانی خراسانیم به رنج اندرون بی تن آسانیم . فردوسی .- طین خراسانی ؛ قسمی خ...
-
خرچکوک
لغتنامه دهخدا
خرچکوک . [ خ َ چ َ ] (اِ) دستنبو. شمامه را گویند و بعضی گویند گیاهی است که خوردن آن شیر زنان افزاید و چون از چکوک که نام گیاهی است بزرگتر است او را بدین نام خوانند و آنرا خروک نیز گویند و بعضی گفته چکوک خرفه است . (از آنندراج ). گیاهی که خروک نیز گوی...