کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دَیّار ،دیارالبشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دیار
لغتنامه دهخدا
دیار. (اِخ ) دهی است از دهستان رودبار بخش معلم کلایه شهرستان قزوین با 394 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
دیار
لغتنامه دهخدا
دیار. (ص ) پیدا. پدیدار. (بلهجه ٔ طبری ). (یادداشت مؤلف ).- دیار بودن ؛ (در لهجه ٔ قراء شمال طهران )، مشهوربودن . مرئی بودن . آشکار و هویدا بودن : درست بنشین همه جات دیار است . (یادداشت مؤلف ).
-
دیار
لغتنامه دهخدا
دیار. (ع اِ) جمع کثرت دار، بمعنی خانه مانند جبل و جبال . (تاج العروس ). ج ِ دار. (منتهی الارب ) : ما همه بر نظم و شعر و قافیه نوحه کنیم نه بر اطلال و دیار و نه وحوش و نه ظبی . منوچهری .تا بر آن آثار شعر خویشتن گریند بازنه بر آثار دیار و رسم و اطلال و...
-
دیار
لغتنامه دهخدا
دیار. [ دَی ْ یا ] (ع اِ) صاحب دیر. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). خداوند دیر. (دهار) (مهذب الاسماء). دیرنشین . ساکن دیر و صومعه . (ترجمان القرآن ). || کس . باشنده . کسی . هیچکس : دیاری در خانه نیست ، هیچکس نیست . یقال ما بالدار دیار؛ کسی در آن نیس...
-
دیار بکری
لغتنامه دهخدا
دیار بکری . [ ب َ / رِ ب َ ] (اِخ ) حسین بن محمد الحسن متولد در دیاربکر و مجاور مکه و قاضی آن متوفی بعد از (892 هَ .ق . 1574 م .) . او راست : تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس یا النفس النفیس در شرح حال رسول اکرم و خلفا و توصیف دقیقی از کعبه و مسجدالحر...
-
دیار بکری
لغتنامه دهخدا
دیار بکری . [ ب َ / رِ ب َ ] (اِخ ) عمربن علی بن حسن دیاربکری از محدثان بود و از جبائی در شهر حلب سماع حدیث نمود. (از معجم البلدان ).
-
دیار ثمود
لغتنامه دهخدا
دیار ثمود. [ رِ ث َ ] (اِخ ) حجر. ناحیه ای است در شام در وادی القری خانه هایی است که در کوه کنده شده . (از تاج العروس ماده ٔ ح ج ر). و رجوع به حجر شود.
-
دیار حجر
لغتنامه دهخدا
دیار حجر.[ رِ ح ِ ] (اِخ ) دیار ثمود. رجوع به دیار... شود.
-
دیار ربیعة
لغتنامه دهخدا
دیار ربیعة. [ رِ رَ ع َ ] (اِخ ) شرقی ترین و بزرگتری ولایت الجزیره که درسراسر طول دجله امتداد دارد و شامل نواحی زیر است : دشت خاپور و خرماس و ثرثار در ناحیه راست دجله و مجرای سفلای خابور صغیر و مجرای اعلا و سفلای زاب در سمت چپ دجله شهرهای عمده اش : م...
-
دیار زنگ
لغتنامه دهخدا
دیار زنگ . [ رِ زَ ] (اِخ ) رجوع به زنگبار شود.
-
دیار مضر
لغتنامه دهخدا
دیار مضر. [ رِ م ُ ض َ ] (اِخ ) خانه های قبیله ٔ مضر در الجزیره . ناحیه ای در الجزیره مشتمل بر دره ٔ فرات از سمیساط (شمشاط) در شمال تا عانه در جنوب . شهرهای عمده اش : رقه ، حران و ادسا (الرها) است . و وجه این تسمیه بمناسبت قبیله ٔ مضر است . در اواخر ...
-
چین دیار
لغتنامه دهخدا
چین دیار. (اِخ ) دیار چین . سرزمین چین . چینستان : سپهدار چین هر دم از چین دیارفرستاد نزلی بر شهریار.نظامی .
-
دیار بنی مرینا
لغتنامه دهخدا
دیار بنی مرینا. [ رِ ب َ م َ ] (اِخ ) گروهی از مردم حیره از عباد هستند ومرینا کلمه ای است غیر عربی . و ذکر این دیار در اشعار امروءالقیس آمده است . (از المعرب جوالیقی ص 316).
-
قاضی دیار بکری
لغتنامه دهخدا
قاضی دیار بکری . [ ب َ ] (اِخ ) حسین بن محمدبن حسن مالکی قاضی مکه است . تألیفاتی دارد. او راست : 1- الخمیس فی احوال النفس النفیس فی السیرة النبویة. این کتاب در قاهره چاپ شده و به تاریخ خمیسی معروف است . یک مقدمه و سه رکن و یک خاتمه دارد. یک مقدمه ٔ ...