کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دَسَّرْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دسر
لغتنامه دهخدا
دسر. [ دَ ] (ع مص ) نیزه زدن و شکافتن . (از منتهی الارب ). طعن . (از اقرب الموارد). || راندن . (از منتهی الارب ). دفع. (از اقرب الموارد). دسع. از احادیث است که : لیس فی العنبر زکاة انما هو شی ٔ دسره البحر؛ یعنی دریا آنرا دفع کرده و رانده است . (از اق...
-
دسر
لغتنامه دهخدا
دسر. [ دِ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) آنچه که در پایان غذا خورند ازمیوه و شیرینی و غیره . عُقبة. (از اقرب الموارد).
-
دسر
لغتنامه دهخدا
دسر. [ دُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دسراء.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دسراء شود.
-
دسر
لغتنامه دهخدا
دسر. [ دُ / دُ س ُ ] (ع اِ) ج ِ دسار، به معنی میخ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دسار شود.
-
واژههای همآوا
-
دثر
لغتنامه دهخدا
دثر. [ دَ ] (ع اِ) مال بسیار. و در آن واحدو تثنیه و جمع یکسانست گویند مال دثر و مالان دثر و اموال دثر. (منتهی الارب ). ج ، دثور. (مهذب الاسماء).
-
دثر
لغتنامه دهخدا
دثر. [ دَ ث َ ] (اِخ ) قلعه ای است به یمن . (منتهی الارب ).از دژهای مشارق ذمار است به یمن . (معجم البلدان ).
-
دثر
لغتنامه دهخدا
دثر. [ دَ ث َ ] (ع اِ) چرک . (منتهی الارب ). وسخ . (اقرب الموارد). چرک جامه و جز آن . شوخ . || (ص ) کثیر. بسیار. یقال : عکر دثر؛ ابل کثیر. (منتهی الارب ).
-
دثر
لغتنامه دهخدا
دثر. [ دِ ] (ع ص ) هو دثر مال ؛ او نیک سرانجام دهنده ٔ مال است . (منتهی الارب ).
-
دثر
لغتنامه دهخدا
دثر. [ دُ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ دثار. (مهذب الاسماء).
-
دسر
لغتنامه دهخدا
دسر. [ دَ ] (ع مص ) نیزه زدن و شکافتن . (از منتهی الارب ). طعن . (از اقرب الموارد). || راندن . (از منتهی الارب ). دفع. (از اقرب الموارد). دسع. از احادیث است که : لیس فی العنبر زکاة انما هو شی ٔ دسره البحر؛ یعنی دریا آنرا دفع کرده و رانده است . (از اق...
-
دسر
لغتنامه دهخدا
دسر. [ دِ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) آنچه که در پایان غذا خورند ازمیوه و شیرینی و غیره . عُقبة. (از اقرب الموارد).
-
دسر
لغتنامه دهخدا
دسر. [ دُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دسراء.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دسراء شود.
-
دسر
لغتنامه دهخدا
دسر. [ دُ / دُ س ُ ] (ع اِ) ج ِ دسار، به معنی میخ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دسار شود.