کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دَبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دبه
لغتنامه دهخدا
دبه . [ دَ ب َه ْ ] (ع اِ) ریگستان . || طریق نیک . (منتهی الارب ).
-
دبه
لغتنامه دهخدا
دبه . [ دَب ْ ب َ ] (اِ) نام نوعی کشتی است در خلیج فارس .
-
دبه
لغتنامه دهخدا
دبه . [ دَب ْ ب َ ] (اِخ ) دسته ای از اراذل که در زمان قاجاریه ابتدا در تبریز و بعد در جاهای دیگر پیدا شدند و برحسب قراردادی با یکدیگر مزاحهای ننگین میکردند. مستهزئین تبریز. گروهی از مردم که بیکدیگر دشنام دادندی و چکگی و لودگی از حد گذراندندی در اواخ...
-
دبه
لغتنامه دهخدا
دبه . [ دَب ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) فتق را نیز گفته اند و آن آزاری است که بسبب فرود آمدن یکی از امعاء خصیه بزرگ شود. دِم ّ. (منتهی الارب ). غُر. دبه خایه (در تداول مردم قزوین ). مبتلی به فتق : در فتق و قیله که اهل خراسان غر گویند و اهل عراق دبه . (ذخیره ٔ...
-
دبه
لغتنامه دهخدا
دبه . [ دَب ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) نام بازیی است که اطفال و بزرگان با هم کنند و «دبه و یک دبه » نیز گویند. و آن چنانست که جمعی حلقه نشینند و هر کس پای راست خود را در کنار دیگری نهد، یکی که سالار و بزرگ است پای آنرا که در کنار دارد بدست چپ گیرد و مشت را گ...
-
دبه
لغتنامه دهخدا
دبه . [ دَب ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) نکول از معاملات و شکستن عهود و بوعده ٔ خود وفا نکردن را نیز گویند. واقول . نکول . افزودن طلبی پس از قبول بیعی یا هر معامله ٔ دیگر. وادنگ .واگر. زیاده یا کم خواستن از قرارداد بیعی یا شرائی . بازگشتن آنچه آنرا تمام شده گف...
-
دبه
لغتنامه دهخدا
دبه . [ دَب ْ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) نام ظرفی است که از چرم خام سازند و در آن روغن و امثال آن کنند و مسافران با خود دارند. ظرفی معین و مقرر که از چرم خام باشد و اکثر در آن روغن پر کنند. (آنندراج ). ظرف چرمین که از چرم خام باشد و اکثر در آن روغن پر ک...
-
دبه
لغتنامه دهخدا
دبه . [دَب ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) شقشقة: ضمز؛ نگاه داشتن شتر دبه را در دهان و نشخوار ناکردن آن . (منتهی الارب ). بعیر ضامز؛ شتر که دبه از دهان بیرون نیارد. (منتهی الارب ). صاحب منتهی الارب در حاشیه نوشته است دبه بمعنی نشخوار است . و من گمان میکنم «دبه » ...
-
دبه
لغتنامه دهخدا
دبه . [دَب ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) کنایه از دبر است : گرز به دبه ٔ او درنهد چنانکه بودسزای ، گایان کردن چو رایگان بیند. سوزنی .بباد فتق براهیم و غلمه ٔ عثمان به دبه ٔ علی موشگیر وقت دباب .خاقانی .
-
دبة
لغتنامه دهخدا
دبة. [ دَب ْ ب َ ] (اِخ ) بلدیست میان اصافر و بدر و پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم در راه خود به بدر بر آنجا گذشته است . این گفته ٔ ابن اسحاق است ، اما ابن الفرات آنرا بجایی دیگر گفته است و گروهی دیگرگفته اند میان روحاء و صفراء است . (معجم البلدان ).
-
دبة
لغتنامه دهخدا
دبة. [ دَب ْ ب َ ] (اِخ ) موضعی است میان اصافر و بدر و پیغامبر اکرم چون به بدر میشد از آن بگذشت و برخی آنرا بموضع دیگر گفته اند و بگفته ٔگروهی دیگر آن میان روحاء و صفراء واقعست . (معجم البلدان ). موضعی است نزدیک وادی صفرا. (منتهی الارب ).
-
دبة
لغتنامه دهخدا
دبة. [ دَب ْ ب َ ] (ع اِ) دب . رجوع به دُب ّ شود.
-
دبة
لغتنامه دهخدا
دبة. [ دَب ْ ب َ ] (ع اِ) مجتمع رمل . (معجم البلدان ). کثیب من الرمل . (معجم البلدان ).
-
دبة
لغتنامه دهخدا
دبة. [ دَب ْ ب َ ] (ع اِ)کدو. || خنور روغن . (منتهی الارب ). رجوع به دبه مأخوذ از تازی در ماده ٔ بعد شود. || آوندیست تخم را. || تل ریگ . || ریگ توده ٔ سرخ . || ریگ مستوی . || زمین هموار. || یکبار نرم گام زدن . (اسم است مرة را از دَبیب ). ج ، دِباب ....
-
دبة
لغتنامه دهخدا
دبة. [ دَب ْ ب َ ] (ع اِ)کدو. (از منتهی الارب ). || خنور روغن . (ازمنتهی الارب ). ظرف روغن . آوند روغن . روغن دان . || ظرف باروت . جای باروت رجوع به دبه شود. || آوندی است تخم را. || آوندی است از آبگینه بشکل مرغابی . || تل ریگ . || ریگ توده ٔ سرخ . ||...