کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دون به دون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اشل
لغتنامه دهخدا
اشل . [ اِ ش ِ ] (فرانسوی ، اِ) حداقل حقوق قانونی رتبه ٔ یک مستخدمین ادارات دولتی . لفظ مذکور از زبان فرانسوی اشل است . (فرهنگ نظام ).این کلمه در زبان فرانسه بمعانی : نردبان ، مقیاس (نقشه )، جدول ، درجه و جز اینها است . و در تداول فارسی بمعنی یادکرده...
-
رافضی
لغتنامه دهخدا
رافضی . [ ف ِ ] (اِخ ) منسوب به گروهی از لشکر زیدبن علی که او را ترک کردند. در اصطلاح فرقه ٔ سنی هر شیعه رافضی است . چه ، ایمان به سه نفر از خلفاءراشدین را ترک کرده است . (فرهنگ نظام ) : گر مشکلی بپرسی زو گویدت که این راجز رافضی نگوید کاین رافضی است ...
-
اشعه
لغتنامه دهخدا
اشعه . [ اَ ش ِع ْ ع َ ] (ع اِ) ج ِ شعاع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به شعاع شود. || اشعه درحکمت اشراق که پیروان آن هر چیز را به نور و ظلمت تقسیم میکنند و به انوار الهی و نور انوار قائلند، بسیار متداول است ، چون : اشعه ٔ نوری ، اشعه ٔ انوار...
-
لاذق
لغتنامه دهخدا
لاذق . [ ذِ ] (اِخ ) دون غزله . (ابن بطوطه ). رجوع به دون غزله شود.
-
دوین
لغتنامه دهخدا
دوین . [ دُ وَ ] (ع ص مصغر) مصغر دون یعنی اندکی فرومایه . (ناظم الاطباء). و رجوع به دون شود.
-
پاچ
لغتنامه دهخدا
پاچ . (اِ) به هندی نام علفی است که به یونانی فاستون دون نامند (؟).
-
ژگور
لغتنامه دهخدا
ژگور. [ ژَ ] (ص ) زفت . بخیل . دون . زکور. رجوع به زکور شود.
-
صوارتکین
لغتنامه دهخدا
صوارتکین . [ ت َ ] (اِ مرکب ) در فرغانه نام آنکه دون مرتبه ٔ اخشید است . (مفاتیح العلوم ). رجوع به اخشید شود.
-
مخشل
لغتنامه دهخدا
مخشل . [ م ُ خ َش ْ ش َ ] (ع ص ) فرومایه و دون . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رذل و فرومایه ٔ دون . (ناظم الاطباء). || رجل مخشل ؛ مرد آراسته به زیور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
متوضن
لغتنامه دهخدا
متوضن . [ م ُ ت َ وَض ْ ض ِ ] (ع ص ) خوار و دون و حقیر و فرومایه . (ناظم الاطباء). و رجوع به توضن شود.
-
امیرپنجه
لغتنامه دهخدا
امیرپنجه .[ اَ پ َ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) منصبی دون امیرتومان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به میرپنج و امیرتومان شود.
-
دروزة
لغتنامه دهخدا
دروزة. [ دَرْ وَ زَ ] (ع مص ) معرب از دریوزه . دریوزه کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || به کارهای دون و فرومایه پرداختن چون جولاهی و دربان و امثال آن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دونی
لغتنامه دهخدا
دونی . (حامص ) پستی و حقارت و فرومایگی و فروتنی . (ناظم الاطباء). دنائت . خست . خساست . پستی . ناکسی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دون شود.
-
فروکاس
لغتنامه دهخدا
فروکاس . [ ف َ ] (ص ) مردم خسیس و دون همت . (برهان ). برساخته ٔ دساتیر است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فرهنگ دساتیر ص 258 شود.
-
ملاکة
لغتنامه دهخدا
ملاکة. [ م ِ ک َ ] (ع اِ) ما لفلان مولی ملاکة دون اﷲ؛ یعنی به جز خدای تعالی مالک او نیست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).