کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دونیم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شق کردن
لغتنامه دهخدا
شق کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راست و دراز کردن . (ناظم الاطباء). || شکافتن و چاک کردن و دریدن و دونیم کردن و چاک زدن و از هم جدا کردن و منقسم کردن . (ناظم الاطباء).
-
تقصید
لغتنامه دهخدا
تقصید. [ ت َ ] (ع مص ) شکستن چوب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکستن چیزی به هر وجهی که باشد و گویند به دونیم کردن . (از اقرب الموارد).
-
ابتهار
لغتنامه دهخدا
ابتهار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حیلت کردن . || دعوی بدروغ کردن . || زنی را بیگناه بخویشتن آلوده کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || دونیم کردن شمشیر را. || تاسه برافتادن کسی را از ماندگی . || کوتاهی نکردن در نفع یا ضرر کسی . || زاری و الحاح کردن در دعا، یا دع...
-
بلغور کردن
لغتنامه دهخدا
بلغور کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن بلغور. تهیه کردن بلغور. پله کردن . پله کوب کردن . جَرش . کبیده کردن . نیم کوب کردن . خرد کردن نه به حدّ آرد دانه های پخته ٔ گندم و جو و مانند آن را. پختن و پوست گرفتن و دونیم کردن گندم و جو و مانند آن . گن...
-
فلج
لغتنامه دهخدا
فلج . [ ف َ ] (ع اِ) گزند. (منتهی الارب ). || نیمه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، فلوج . || جوی خرد. (منتهی الارب ). رجوع به فُلُج شود. || (مص ) فیروزی و رستگاری یافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || قسمت کردن . || دونیم ساختن . || زمین شکا...
-
تنصیف
لغتنامه دهخدا
تنصیف . [ ت َ ] (ع مص ) به دو نیم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دونیم کردن چیزی را و از هم نصف نصف کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نزد محاسبان عبارت است از بیرون ساختن نیمی از عدد...
-
دو نیم
لغتنامه دهخدا
دو نیم . [دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) از میان به دو قسمت مساوی تقسیم شده . دو نصف و دو نیمه شده . (ناظم الاطباء). نصف . دو نیمه . به دو نصف تقسیم شده . (یادداشت مؤلف ).- بر دو نیم زدن ؛ نیمه کردن . از میان قطع کردن :به شمشیر سلمش زدم بر دونیم سرآمد شما...
-
ایماء
لغتنامه دهخدا
ایماء. (ع مص ) (از «وم ء») اشاره کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) اشاره . کنایه . رمز : صد چو ماهست آن عجب دُرّیتیم که بیک ایماء او شد مه دونیم . مولوی .|| در تص...
-
بازشکافتن
لغتنامه دهخدا
بازشکافتن . [ ش ِ ت َ ] (مص مرکب )شکافتن . بریدن . قطع کردن : محمدبن جریر گفته است که خدای تعالی آن درخت را بفرمود تا دونیم شدو زکریا علیه السلام اندر آن میان شد و ابلیس ریشه ٔ رداء زکریا را بگرفت ... و این حدیثی نه درست است که آن خدایی که درخت را تو...
-
نیم
لغتنامه دهخدا
نیم . (اِ) نصف . نیمه . یک جزء از دو جزء چیزی . (یادداشت مؤلف ). یک دوم چیزی : چو از روز رخشنده نیمی برفت دل هر دو جنگی سواران بتفت . فردوسی .وزین بهر نیمی شب دیریازنشستی همی با بتان طراز. فردوسی .چو نیمی گذشت از شب دیریازدلیران برفتن گرفتند ساز. فر...
-
قلم
لغتنامه دهخدا
قلم . [ ق َ ل َ ] (ع مص ) چیدن و تراشیدن ناخن و جز آن را. (منتهی الارب ). || قطع کردن . (اقرب الموارد). در اقرب الموارد قلم به فتح اول و سکون دوم را قطع کردن چیزی و چیدن ناخن معنی کرده است .- قلم شدن ؛ دو نیمه شدن . قطع شدن . شکسته شدن . از یکدیگر ج...
-
کندن
لغتنامه دهخدا
کندن . [ ک َ دَ ] (مص ) حفر کردن زمین و مانند آن . (فرهنگ فارسی معین ). حفر کردن و کافتن و کاویدن . (ناظم الاطباء). از: «کن » + «دن » (پسوند مصدری ). پهلوی ، کندن ، ایرانی باستان ، «کن » (کندن ، حفر کردن )... پارسی باستان و اوستا «کن ». پهلوی نیز، «ک...
-
نشیب
لغتنامه دهخدا
نشیب . [ ن ِ / ن َ ] (ص ، اِ) اوستا: نیخشوئپه ، پهلوی : نَ (َیَ) شپ ، نَ (َیَ) شپیتن (فرود شدن )، پهلوی : نیشپک (غروب [ آفتاب و ماه ])، پازند: نیشوه ، برای وهژه (بهیزک )، کردی : سرنشیو (برگشته ،[ سر به پائین ])، نیز کردی نشوو ، نشیو (نشیب یک تپه )، ش...
-
ترس
لغتنامه دهخدا
ترس . [ ت َ ] (اِ) پارسی باستان و اوستایی ترس ، اشکاشمی تراس ، گورانی ترس ، گلیکی ترس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). خوف و بیم . (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). بیم و هراس . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). مصدر آن ترسیدن است و اسم آن ترسا و ترسان . (انجم...
-
هجر
لغتنامه دهخدا
هجر. [ هََ ] (ع اِمص ) جدایی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). ضد وصل . قطیعة. (معجم متن اللغة). بُعد. انقطاع . فراق . دوری . افتراق . هجران . مفارقت : زمانه حامل هجر است و لابدنهد یک روز بار خویش حامل . منوچهری .روی مرا هجر کرد زرد...