کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دول کباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عایشه دول
لغتنامه دهخدا
عایشه دول . [ ی ِ ش َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 41 هزارگزی جنوب خاور پاوه و 1500گزی جنوب باختر راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر. 53 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشو...
-
دیزج دول
لغتنامه دهخدا
دیزج دول . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دول بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه با 393 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
دره دول
لغتنامه دهخدا
دره دول . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج .فعلاً مخروبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دول بید
لغتنامه دهخدا
دول بید. (اِخ ) دهی است از دهستان هویان بخش ویسان شهرستان خرم آباد در 39هزارگزی باختر ماسور و 2هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه ها و ساکنین آن از طایفه ٔوان کرم می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دول دادن
لغتنامه دهخدا
دول دادن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام دفعالوقت کردن . مماطله . امروز و فردا کردن . سرگرداندن . سردواندن . سرپیچاندن . دفع دادن . به دفع دادن . به دفعالوقت گذرانیدن خواهش کسی را. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دول شود.
-
دول ده
لغتنامه دهخدا
دول ده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن . واقع در 20هزارگزی شمال باختری آخوره دارای 104 تن سکنه است . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
دول کرش
لغتنامه دهخدا
دول کرش . [ ک ِ رَ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یعنی دول «دلو» بگیرش ، به معنی برخیز و بگیر و آن بازیی است که اطفال کنند بدین نحو که جمعی حلقه زنند و بر سر پانشینند آن نشستن را چنگه پا گویندبه معنی نشستن بر سر انگشتان چه چنگ به معنی انگشتان است بعد...
-
دول کرو
لغتنامه دهخدا
دول کرو. [ دُ ک ِ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاورود بخش حومه ٔ شهرستان سنندج . واقع در 42هزارگزی جنوب سنندج با 110 تن سکنه . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دول گپ
لغتنامه دهخدا
دول گپ . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هویان بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. واقع در 38هزارگزی باخترماسور دارای 300 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ خرم آباد و چشمه هاست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دول گر
لغتنامه دهخدا
دول گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) درودگر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به درودگرشود. || (اِ) قسمی ماهی . (یادداشت مؤلف ).
-
دول گلاب
لغتنامه دهخدا
دول گلاب . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هندمینی بخش بدره ٔ شهرستان ایلام . واقع در 108هزارگزی خاور ایلام . سکنه ٔ آن 160 تن . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دول میان
لغتنامه دهخدا
دول میان . (اِ مرکب ) کیسه و خریطه که از پوست و امثال آن دوزند و بر کمر بندند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ).
-
دول بند
لغتنامه دهخدا
دول بند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) دستار و عمامه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مولوی یا عمامه . لغت نامه های فرانسوی می نویسند که توربان متداول در فرانسه به معنی عمامه مأخوذ از کلمه ٔدولبند فارسی است به معنی بند و رشته ٔ سرعمامه . سر پایان . مندیل . (یادداش...
-
دول بندی
لغتنامه دهخدا
دول بندی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . در 44هزارگزی خاوری سنندج بین راه شوسه ٔ جدید و قدیم سنندج به سقز با 750 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
دول خان
لغتنامه دهخدا
دول خان . (اِخ ) دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد دارای 147 تن سکنه است . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).