کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دولی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دولی
لغتنامه دهخدا
دولی . (حامص ) (از: دول + یای مصدری ) حیله بازی و بی شرمی و بدسرشتی . حیزی . هیزی . مخنثی . بغایی . (یادداشت مؤلف ). دغابازی . (شرفنامه ٔ منیری ). مکر و فریب . (آنندراج ). فریب و مکر و حیله . (ناظم الاطباء) : همان که بودی از این پیش شادگونه ٔ من کنو...
-
دولی
لغتنامه دهخدا
دولی . [ لا ] (ع اِ) سختی و بلا. (ناظم الاطباء).
-
دولی
لغتنامه دهخدا
دولی . [ لی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب است به دول . (منتهی الارب ). رجوع به دول شود.
-
واژههای مشابه
-
علی دولی
لغتنامه دهخدا
علی دولی . [ ع َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کبودگنبد، بخش کلات شهرستان دره گز. واقع در 35 هزارگزی جنوب کبودگنبد. ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و110 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین می شود. و محصول آن غلات و نخود است . اهالی به زراعت ...
-
جستوجو در متن
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن سفیان . رجوع به ابوالاسود دؤلی شود.
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن ظالم . رجوع به ابوالاسود دؤلی شود.
-
زنگ آباد
لغتنامه دهخدا
زنگ آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار دولی است که در بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
مهیر
لغتنامه دهخدا
مهیر. [ م ُ هََ ] (اِخ ) ابن سلمی بن هلال دؤلی ، از بنی حنیفة. از رؤسای یمامه در اواخر عصر مروان است و به سال 126 هَ . ق . درگذشته است . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 264).
-
معاویة
لغتنامه دهخدا
معاویة. [ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن عمربن ابی عقرب مکنی به ابونوفل دؤلی از فقها و علمای نحو است و عمروبن علاء و شعبةبن حجاج از شاگردان او هستند. (از معجم الادباء ج 7 ص 164).
-
مکربة
لغتنامه دهخدا
مکربة. [ م ُ رَ ب َ ] (ع ص ) دلو کرب بسته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ): دلو مکربة، دولی که به دسته ٔ آن ریسمانی بسته و طناب بزرگ آبکشی را بدان می بندند تا نپوسد و تباه نگردد. (ناظم الاطباء).
-
دئلی
لغتنامه دهخدا
دئلی .[ دُ ءَ ] (ص نسبی ) منسوب است به دئل (دؤل ) و بقول مبرد منسوبست به دول که از ماده ٔ «دُیل » مأخوذست . و دُیل که دایه است نام رهط ابوالاسود دؤلی میباشد اما دیلی نمیگویند که توالی کسرات شود. (از سمعانی ).
-
متلجفة
لغتنامه دهخدا
متلجفة. [ م ُ ت َ ل َج ْ ج ِ ف َ ] (ع ص ) چاه کهنه که اطراف آن ریخته و ناصاف شده باشد و دولی را که در آن فرو میبرند جهت آب کشیدن پاره میکند. (ناظم الاطباء). بئر متلجفة؛ ای منخسفة. (از اقرب الموارد).
-
حبله رود
لغتنامه دهخدا
حبله رود. [ ح َ ل ِ ] (اِخ ) رودی است در ایالت طهران . سرچشمه ٔ آن فیروزکوه و قرای خوار را مشروب می کند و شعب آن موسوم به نمرود و دولی چای میباشد و چون از قریه ٔ عمارت میگذرد به شعبه ها تقسیم میشود و یکی از آنها ازقشلاق میگذرد. (جغرافیای سیاسی کیهان ...