کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دولتمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دولتمند
لغتنامه دهخدا
دولتمند. [ دَ / دُو ل َ م َ ] (ص مرکب ) بختیار و سعادتمند. (ناظم الاطباء). دولت خدا و دولتی و دولت اندیش . (آنندراج ). بختور. بختیار. سعید. سعادتمند. مقبل .خوشبخت . حظی . بختمند. (یادداشت مؤلف ) : هم حشمت و کبر و هم حشم دارهم دولتمند و هم درم دار. ن...
-
جستوجو در متن
-
متأثث
لغتنامه دهخدا
متأثث . [ م ُ ت َ ءَث ْ ث ِ ](ع ص ) دولتمند و مالدار. (آنندراج ). مالدار و توانگر و دولتمند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأثث شود.
-
بهرگی
لغتنامه دهخدا
بهرگی . [ ب َ رَ / رِ ] (اِ) دولت و مال . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || (ص ) دولتمند و مالدار. (آنندراج ). مالدار و دولتمند و توانگر. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
فراخ کام
لغتنامه دهخدا
فراخ کام . [ ف َ ] (ص مرکب ) خوشحال . || دولتمند. (آنندراج ). فراخ روزی . رجوع به فراخ روزی شود.
-
حظی
لغتنامه دهخدا
حظی . [ ح َظْی ْ ] (ع مص ) بهره مند شدن . (دهار). || دولتمند شدن . بختیار گشتن .
-
بختاور
لغتنامه دهخدا
بختاور. [ ب َ وَ ] (نف مرکب ) بخت آور. خوش بخت . مقبل . دولتمند. (ناظم الاطباء). و رجوع به بخت آور و بختور شود.
-
دولتگین
لغتنامه دهخدا
دولتگین . [ دَ / دُو ل َ ] (ص مرکب ) دولتمند. سعادتمند. ثروتمند. صاحب جاه و مال و اقبال : شد دیده ٔ دولت را در تو نظری صادق کز دولت تو گشتند احباب تو دولتگین خلقی ز تودولتگین گشتند به یک ذره از دولت تو کم نی هم فضل اله است این . سوزنی .و رجوع به دولت...
-
دولتمندی
لغتنامه دهخدا
دولتمندی . [ دَ / دُو ل َ م َ ] (حامص مرکب ) صفت دولتمند. بختوری . خوشبختی . سعادتمندی . (یادداشت مؤلف ). بختیاری . (ناظم الاطباء) : ز دولتمندی درویش باشدکه بی سرمایه سود اندیش باشد. نظامی .|| توانگری و مالداری . (ناظم الاطباء). ثروتمندی . تمول . تم...
-
متفهر
لغتنامه دهخدا
متفهر. [ م ُ ت َ ف َهَْ هَِ ] (ع ص ) فراخ حال . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مالدار و دولتمند و توانگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
پیشانی دار
لغتنامه دهخدا
پیشانی دار. (نف مرکب ) دارنده ٔ پیشانی . || کنایه است از دولتمند. بادولت . مقبل . دولتی .سعید. خوشبخت . خوش اقبال . نیکوطالع. بخت ور. || کسی که کاری را بشکفتگی از پیش برد. (برهان ).
-
حظ
لغتنامه دهخدا
حظ. [ ح َظظ ] (ع مص ) بهره مند شدن . (دهار) (مهذب الاسماء) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). با بهره شدن . || با بخت شدن . دولتمند شدن .دولتی گشتن . بخت مند گردیدن . بختیار و بختور گشتن .
-
مؤیمة
لغتنامه دهخدا
مؤیمة. [ م ُءْ ی ِ م َ ] (ع ص ) زن دولتمند بی شوهر. (منتهی الارب ، ماده ٔ أی م ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن مالدار بی شوی . (یادداشت مؤلف ).
-
مغتنم
لغتنامه دهخدا
مغتنم . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) غنیمت شمارنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغتنام شود. || دارای غنیمت و توانگر شده و دولتمند. (ناظم الاطباء).
-
کامبین
لغتنامه دهخدا
کامبین . (نف مرکب ) نیکبخت و سعادتمند و دولتمند و توانگر. (ناظم الاطباء). کامیاب و بامراد. (آنندراج ). صاحب عزت و جاه و نایل . (شعوری ج 2 ص 251 ورق ب ). || خوشدل و خرسند و بهره مند در هر عزم و مقصود و آرزویی . || خودسر و مختار. || زبردست و توانا. (نا...