کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دولابچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دولابچه
لغتنامه دهخدا
دولابچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) دولاب کوچک و گنجینه و مخزن کوچک . (ناظم الاطباء). دولاب خرد. گنجه ٔ کوچک . اشکاف کوچک . اشکاف خرد. محفظه ٔ صغیره . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دولاب شود.
-
جستوجو در متن
-
دلاب
لغتنامه دهخدا
دلاب . [ دُل ْ لا ] (اِ) صندوقچه که در دیوار نصب نمایند. (آنندراج ). دولاب . دولابچه . رجوع به دولاب شود.
-
روندک
لغتنامه دهخدا
روندک . [ رَ وَ دَ ] (ص ، اِمصغر) روروک . (دولابچه ای که در آن بالا و پایین رود). (از فرهنگ فارسی معین ).
-
قفصه
لغتنامه دهخدا
قفصه . [ ق َف َ ص َ / ص ِ ] (اِ) دولابچه . اشکاف . قفسه : تا بر کنگره و قفصه نرسند خود را به یکدیگر ننمایند.(ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 142). و رجوع به قفسه شود.
-
اشکاف
لغتنامه دهخدا
اشکاف . [ اِ ] (روسی ، اِ) دولاب . گنجه . کُمُد. دولابچه . اشکاب . محفظه . قفسه . کلمه ای روسی است که در این اواخر داخل فارسی گردیده و متداول شده است .
-
دولابک
لغتنامه دهخدا
دولابک . [ ب َ ] (اِ مصغر) دولاب خرد. دولابچه : آن کودکم کز آب دهان و درمنه چوب دولابکی میانه ٔ راهی بکار برد. خاقانی .و رجوع به دولاب شود.
-
کمد
لغتنامه دهخدا
کمد. [ ک ُ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) گنجه ای دارای کشو که در آن لباسها و اشیاء دیگر گذارند. (فرهنگ فارسی معین ). گنجه . دولاب . دولابچه . اشکاف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کمد بایگانی ؛ کمدی که در آن پرونده های اداری را بایگانی کنند. (فرهنگ فارسی معی...
-
گنجه
لغتنامه دهخدا
گنجه . [ گ َ ج َ / ج ِ ] (اِ) اشکاف . اشکاب . دولاب . دولابچه . قفسه (قفصه ). محفظه . کمد. || (ص ) خر و الاغ دم بریده را نیزگویند و به عربی ابتر خوانند. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). ظاهراً به این معنی با کاف تازی و به ضم اول است ، چنا...
-
رکابخانه
لغتنامه دهخدا
رکابخانه . [ رِ ن َ /ن ِ ] (اِ مرکب ) شربتخانه . || دولابچه . گنجه . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || جای پرورش و نگهداری اسبان و ستور : خدمت نزدیک نگاه داشتن قابلق دستمال مختصر رکابخانه است .(تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 19). || جامه خانه ٔ شاه ...
-
چه
لغتنامه دهخدا
چه . [ چ َ / چ ِ ] (پسوند تصغیر) به فتح اول و عدم ظهور هاء در فارسی علامت تصغیر است . (در پهلوی ایچک ، ایچه ، ایزه ، ایزک ، ایجک ، ایژک نشانه ٔ تصغیر است ). (حواشی برهان قاطع چ معین ). چون در آخر کلمه درآورند افاده ٔ تصغیر کند مانند باغچه و طاقچه . (...
-
دولاب
لغتنامه دهخدا
دولاب . (اِ مرکب ) چرخی که با آن جهت آبیاری کردن زراعت از چاه آب کشند. خربلة. چرخاب . (ناظم الاطباء). دلوآب .(شرفنامه ٔ منیری ). عجله . چرخ . بکره . چرخ آب کشی . چرخ چاه . (یادداشت مؤلف ). چرخ آب . (لغت محلی شوشتر). منجنین . منجنون . جنجون . منجور. ...