کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوقو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوقو
لغتنامه دهخدا
دوقو. [ دَ ] (معرب ، اِ) دوقوس . تخم گزربری . (ناظم الاطباء). تخم زردک دشتی ، و معرب ذوقوست . تخم زردک صحرایی یا کوهی . دوقوا. طامل . بزرالجزر. تخم حویج . (یادداشت مؤلف ). تخم جزر دشتی یاکوهی و لغتی است یونانی . (از منتهی الارب ). تخم زردک صحرایی اس...
-
واژههای همآوا
-
دوغو
لغتنامه دهخدا
دوغو. (اِ مرکب ) آنچه در ته پاتیل بماند از آنچه روغن ازآن گرفته اند یعنی ثفلی که از مسکه بماند چون آن را بپالایند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ) (از صحاح الفرس ). آنچه بماند در ته دیگ بعد از آب کردن کره . کداده . قلده . خلوص . آلالاقه . قشده . (...
-
دوغو
لغتنامه دهخدا
دوغو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) آشی است که از دوغ آب بوده و آن را دوغبا نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به دوغبا و دوغوا و دوغا شود.
-
جستوجو در متن
-
دوقوس
لغتنامه دهخدا
دوقوس . [ دُ ] (معرب ، اِ) دوقو. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). دوقو و برخی گویند نوعی از آن است . برخی گفته اند تخم کرفس صحرایی است . (از برهان ). زردک صحرایی . رجوع به دوقو شود.
-
دوقوا
لغتنامه دهخدا
دوقوا. [ دَ ] (معرب ، اِ) دوقو. دوقوس . تخم گزربری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوقو شود.
-
طامل
لغتنامه دهخدا
طامل . [ م ِ ] (ع ص ) مردپلیدزبان . || بیباک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) دوقو. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به دوقو شود و آن را طله ملو نیز گویند. دوقوا. (فهرست مخزن الادویه ). تخم گزر. بزرالجزر. تخم حویج .
-
طوقو
لغتنامه دهخدا
طوقو. [ ] (اِ) بسریانی اسم دوقو است که تخم جزر بری باشد. (فهرست مخزن الادویه ).
-
ذوقو
لغتنامه دهخدا
ذوقو. [ ذَ ] (اِ)تخم گزر دشتی . تخم جزر بری . تخم زردک وحشی . دوقو.
-
مزمارالراعی
لغتنامه دهخدا
مزمارالراعی . [ م ِ رُرْ را ] (ع اِ مرکب ) گیاهی از تیره ٔ آلیسماسه و از راسته ٔ تک لپه ای ها که گونه ٔ بسیار فراوان آن در کنار آبهای آرام میروید.(از لاروس بزرگ ). مزمرالراعی . بر دو سلام . چوپان دو دوقو. قازایاغی . آذان العبد. آذان الارنب . زمارقهرة...
-
اثل
لغتنامه دهخدا
اثل . [ اَ ] (ع اِ) نوعی از درخت گز را گویند و ثمرآن را گزمازه و بعربی حب الاثل خوانند. و طبیخ آن را اگر با مویز بیاشامند جذام را زایل کند و بخور آن بواسیر را نافع است . این لغت عربی است . (برهان قاطع). قسمی از طرفاء یعنی گز. (زمخشری ). داود ضریر انط...
-
جزر
لغتنامه دهخدا
جزر. [ ج َ زَ / ج ِ زَ ] (معرب ، اِ) زردک و در این صورت معرب گزر است . و بکسر جیم نیز آمده است . (منتهی الارب ). بیخ معروفی است که آنرا میخورند و معروف و اصل آن فارسی و بکسر جیم هم آمده . (تاج العروس ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). و سرخ رنگ و زم...
-
بزر
لغتنامه دهخدا
بزر. [ ب َ ] (ع اِ) تخم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تخمیانه . روغن چراغ . ج ، بزور. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). حب . دانه . (یادداشت بخط دهخدا). معرب از برز [ بتقدیم راء بر زاء ] فارسی . (یادداشت بخط دهخدا) : میگویند بزغاله تا هشتاد ر...
-
تخم
لغتنامه دهخدا
تخم . [ ت ُ ] (اِ) دانه . (برهان ). تخم درخت و غله . (فرهنگ رشیدی ). تخم غله و درخت ، چون تخم کدو و تخم ریحان و تخم گل و تخم سنبل و امثال آن . (آنندراج ). دانه و بزر هر چیز. (ناظم الاطباء). پهلوی «توهم » و «تم » (بذر، تخم ) و «توخم » ، «توهم » شکل تل...