کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوغاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوغاب
لغتنامه دهخدا
دوغاب . (اِ مرکب ) یا دوغ آب . دوغ آمیخته با آب . آب دوغ . (یادداشت مؤلف ). || هر چیزی که در آن آب ریزند تا همچون دوغ سفید و آبکی گردد. || آشی است که از شیر سازند. (فرهنگ فارسی معین ). || گچ یا آهک یا سیمان آمیخته با آب بسیاررقیق که بنایان برای پر ک...
-
جستوجو در متن
-
دوغ آبه
لغتنامه دهخدا
دوغ آبه . [ ب َ / ب ِ] (اِ مرکب ) دوغابه . دوغ آب . دوغاب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوغاب شود. || آشی که از شیر سازند. (آنندراج ). || آشی که از دوغ پزند.
-
غوطه ای
لغتنامه دهخدا
غوطه ای . [طَ / طِ ] (ص نسبی ) در تداول بنایان ، طرز ریختن ملاطیا دوغاب در میان بنا، که همه ٔ درزها را فراگیرد.
-
آب دوغی
لغتنامه دهخدا
آب دوغی . (ص نسبی ) منسوب به آب دوغ . چون آب دوغ . || در اصطلاح بنایان گچی یا آهکی با آب بسیار، تنک و رقیق کرده و آن را دوغاب هم گویند.
-
دوغا
لغتنامه دهخدا
دوغا. [ دُ ] (اِ مرکب ) دوغاب . در آذربایجان آشی را گویند که از دوغ و برنج خالص پزند و اگر رشته و یا بلغور در آن بریزند دوغا نمی گویند. بلکه آیران آشی ؛ یعنی (آش دوغ ) نامند.
-
شفته
لغتنامه دهخدا
شفته . [ ش ِ / ش َ ت َ / ت ِ ] (اِ) دوغابی از آهک و خاک و شن و یا سنگریزه که در پیهای عمارت ریزند و روی آن جرزها بنا کنند. گل و لایی که به روی تیرهای عمارت گسترده و بالای آن کاهگل اندود نمایند. (ناظم الاطباء). گل کم آب . گل بسیار کم آب . گل زفت و نیم...
-
ارزه
لغتنامه دهخدا
ارزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) کاهگل . (جهانگیری ) (برهان ). اندود. گلابه . اندایه . خازه . آژند. سیاع . (منتهی الأرب ). || کِلس . (دهار). گچ . دوغاب .سیم گل . || نام درختی است . (مؤید الفضلاء از شرفنامه ) (برهان ). درختی است که از او چوب عصا گیرند. بع...
-
شستن
لغتنامه دهخدا
شستن . [ ش ُ ت َ ] (مص ) پاک کردن با آب و پاکیزه کردن و غسل دادن . رفع کثافت با آب نمودن . (ناظم الاطباء). شستشوی . مصدر دوم (اسم مصدر) غیر مستعمل آن شویش است . غسل . تغسیل . با آب و صابون یا اشنان و امثال آن شوخی چیزی زایل کردن ، شستن ماسه ، خاک آن ...
-
پنبه
لغتنامه دهخدا
پنبه . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (ا) گیاهی که از الیاف غوزه ٔ آن ریسمان و پارچه کنند. کرشَف . کُرسُف . کرفُس . کرسوف . قضم . قطب . بِرَس ْ. قُطْن . قُطُن ّ. طُوط. قور. شحم الارض . رازقی . خرنف . ندف . دِعس . عَطب . عُطب . عُطُب . عطوب . (منتهی الارب ) : می...