کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوشینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوشینه
لغتنامه دهخدا
دوشینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به دوش به معنی کتف و شانه . || بار بر دوش . (ناظم الاطباء).
-
دوشینه
لغتنامه دهخدا
دوشینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به دوش . (ناظم الاطباء). دوشین . دیشبینه . دیشبی . (یادداشت مؤلف ). به معنی دوش که شب گذشته باشد. (آنندراج ). || دیشب و شب گذشته . (ناظم الاطباء). شب پیش . دوشین . دوش . (یادداشت مؤلف ) : گفتم که بیا وعده ٔ دو...
-
جستوجو در متن
-
هسیر
لغتنامه دهخدا
هسیر. [ هَََ ] (اِ) هسر است که یخ باشد. (برهان ) : امروز از خجالت دوشینه بنده راجانی است پر ز آتش و طبعی پر از هسیر.سنائی .
-
دیشبی
لغتنامه دهخدا
دیشبی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به دیشب . دوشین . دوشینه . || (ق مرکب ) در تداول عامه دیشب ؛ همین دیشبی بخانه اش رفتم .
-
نصر
لغتنامه دهخدا
نصر. [ ن َ ] (اِخ ) محمدنصراﷲ شیرازی (ملا...) به روایت نصرآبادی در معما دستی داشته است ، او راست در معمائی به اسم باب صادق :دوشینه پیش زلفت وقت گره گشائی باد صبا مکرر میکرد خودنمائی .رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی ص 505 شود.
-
ینه
لغتنامه دهخدا
ینه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) مانند «ین » علامت نسبت است و به آخر اسم پیوندد و معنی صفت نسبی دهد، چون : زرینه ، سیمینه ، برنجینه ، رویینه ، چرمینه ، مویینه ، مسینه ،کمینه ، گنجینه ، دیرینه ، سفالینه ، کشکینه ، نرینه ، مادینه ، پلنگینه ، گرگینه ، پارینه...
-
شیکنک
لغتنامه دهخدا
شیکنک .[ ش َ ک َ ن َ ] (ق ) به معنی آهسته رفتن است . در قافیه و ردیف آن غزل که بنام حافظ شیرازی است آمده و چون از این لغت آگاه نیستند سنگنک می خوانند : دوشینه من پنهان شدم در قصر جانان شیکنک نرمک نهادم پای را رفتم در ایوان شیکنک . ؟در تون و طبس خراسا...
-
سیکنک
لغتنامه دهخدا
سیکنک . [ ک َ ن َ ] (ص ، ق ) آهسته . (آنندراج ) (غیاث ) بلغت قاینات خراسان خاصه تون و طبس به معنی آهسته آهسته است و در سلک غزلیات حافظ شیرازی غزلی است که مطلع آن این است : دوشینه من پنهان شدم در قصر جانان سیکنک نرمک نهادم پای را رفتم به ایوان سیکنک ....
-
دامی
لغتنامه دهخدا
دامی . (اِخ ) اسمش قلی است در آن بلده [ یزد ] بسرتراشی میگذرانیده . این قطعه از اوست :شنیدم که دوشینه در بزم غیرمی ناب از جام زر خورده ای ندانم در آن بزم پرشور و شردوپیمانه یا بیشتر خورده ای بهر حال در شهر آوازه است که جز باده چیز دگر خورده ای .(آتشک...
-
نیایشگری
لغتنامه دهخدا
نیایشگری . [ ی ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل نیایشگر. رجوع به نیایشگر شود : نیایشگریها فزون گشتشان ستایش ز اندازه بگذشتشان . شمسی (یوسف و زلیخا).- نیایشگری کردن ؛ ستایش کردن . پرستش و عبادت کردن : نشست و نیایشگری کرد چندبدان خال فرخ پی ارجمند. شمسی (یوسف...
-
یعقوب
لغتنامه دهخدا
یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) میریعقوب یا یعقوبی . اصلش از قم و مولدش کاشان بود و پیشه ٔ خیاطی داشت . به سال 988 هَ . ق . درگذشت . از اشعار اوست :دوشینه یکی وصف جمال توادا کردنادیده رخت مهر تو جا در دل ما کرد. (از صبح گلشن ص 615) (از فرهنگ سخنوران ).سیدیعقو...
-
جلال الدین
لغتنامه دهخدا
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) محمداکبرپادشاه فرزند همایون پادشاه است که پس از پدر بتخت سلطنت هندوستان نشست و گاه شعر میگفت . او راست :دوشینه بکوی می فروشان پیمانه ٔ می بزر خریدم اکنون ز خمار سرگرانم زر دادم و دردسر خریدم .من بنگ نمی خورم می آرید...
-
جان آوردن
لغتنامه دهخدا
جان آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) جان هدیه کردن . جان تقدیم کردن : پیش یار آنها که جان آرند بیشک جان برندصدق پیش آور که اینجا هرچه آرند آن برند. کاتبی نیشابوری (از ارمغان آصفی ). || بتنگ آوردن . عذاب و سختی دادن : بجان آوردن دوشینه منگربجان بین کاورید...
-
پرخاش کردن
لغتنامه دهخدا
پرخاش کردن . [پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درشتی کردن . مغالظت کردن . تندی کردن . تشدّد کردن . عتاب کردن . معاتبه : چو نیکی کند کس تو پاداش کن وگر بد کند نیز پرخاش کن . فردوسی .ای شب نکنی آنهمه پرخاش که دوش راز دل من مکن چنان فاش که دوش دیدی چه دراز بود د...